the building infogyg پارت6
#the_building_infogyg #پارت6
آچا
شت پس تو درست بعد فوت مامانم اومدی آره مشکوک میزنه یکم
رکسانا:آچا فکر مزخرف به سرت نزده که زده باشه خودم.مختو میترکونم
من:هان نه بابا
اومد سمت میز وبهم خیره شدش
من:چیه آدم ندیدی؟
پسره:نه خر ندیدم!
چشمام یهو لرزید اون صدا صدایی آشنایی برام مطمئنم یه جایی شنیدم
من:پس قشنگ به چشام نگاه کن پیداش میکنی
قرمز شدش از چشاش میترسیدم نمیدونم چرا اما اون قدری زیادنبود که بخوام بروزش بدم خندید
پسره:فک کنم تو همونی که همه پسرا ازش میترسن خیلی قیافه بچگونه ای داری!
من:هع از رویی قیافه نمیشه کسی رو قضاوت کرد!
بهش زل زدم چشاش کند وکاو میکردم
من:هوشت پسره
پسره:اسم دارم جونگ کوک
من:خوب بیسکویت بهتر بدونی کل کلاس حتی همین لی که نماینده اس بدون اجازه من آب هم نمیخوره حواست به خودت خوب جمع باشه
کوک: من همه نیستم من متفاوتم
به چشام نگاهی انداخت به وضوح تغییر رنگ چشاشو دیدم نفسم بند اومده بود خندید رفت ته کلاس سمت دیگه نشست منم موندم تو بهت اون چی بود دیگه؟؟
من:یه چیزی تو این پسره درست نیس
می یونگ:چته چش آبی چیشد
من:می یونگ توام دیدی رنگ چشایی پسره تغییر کرد نه چشاش مردمک گربه ای گرفت
سوک:دیونه شدی شاید بشه تغییر رنگ چشاش رو باورکنم اما دیگه مردمک گربه ای مسخره اس
من:اما
رکسانا:کم اومدی بیرون مخت هنگیده عزیزم درست میشه
من:هارهار فک کردی دروغ میگم!!
که دبیر اومد داخل دلم می خواست بفهم میفهمه اومدم یانه
دبیر:پارک آچا
من:حاضررررر
دبیر:لازم نیس بکشی فهمیدم اومدی
من:چیش استاد
استاد:خوب دانش آموز ها توجه کنین از اون جایی که آچا اومده یکم دسته بندی گروها راحت تر میشه
برگشتم نگاهش کردم لبخندی زد و دوباره چشاش تغییر داد برگشتم حواسمو جمع استاد کردم
استاد:آچاورکساناو می یونگ وسوک ومی هی وجونگ کوک یه گروه میشین
وتو کوک مسئول گروهی
من:مگه خودمون عرضه نداریم که اونو میزارین برایی مراقبت ازما
سوک:آچا بشین
من:چیش ول کن بزار ببینم چی میگه
استاد:آچا نبودی اوضاع بهتر بود
من:شرمنده کم کاری ازخودم بود وگرنه باید زودتر میرسیدم خدمتتون
می یونگ:خوشم میاد تو رویی همه هم می ایست
استاد:پوففف میخوایی تومسئول گروه بشی ؟
من:نه اما سوک میخواد
سوک:هانن تو غلط کردی
استاد:باشه سوک تومسئول گروهی
سوک:نمیشد نگی
من:نها وگرنه کرمم نمیخوابید
آچا
شت پس تو درست بعد فوت مامانم اومدی آره مشکوک میزنه یکم
رکسانا:آچا فکر مزخرف به سرت نزده که زده باشه خودم.مختو میترکونم
من:هان نه بابا
اومد سمت میز وبهم خیره شدش
من:چیه آدم ندیدی؟
پسره:نه خر ندیدم!
چشمام یهو لرزید اون صدا صدایی آشنایی برام مطمئنم یه جایی شنیدم
من:پس قشنگ به چشام نگاه کن پیداش میکنی
قرمز شدش از چشاش میترسیدم نمیدونم چرا اما اون قدری زیادنبود که بخوام بروزش بدم خندید
پسره:فک کنم تو همونی که همه پسرا ازش میترسن خیلی قیافه بچگونه ای داری!
من:هع از رویی قیافه نمیشه کسی رو قضاوت کرد!
بهش زل زدم چشاش کند وکاو میکردم
من:هوشت پسره
پسره:اسم دارم جونگ کوک
من:خوب بیسکویت بهتر بدونی کل کلاس حتی همین لی که نماینده اس بدون اجازه من آب هم نمیخوره حواست به خودت خوب جمع باشه
کوک: من همه نیستم من متفاوتم
به چشام نگاهی انداخت به وضوح تغییر رنگ چشاشو دیدم نفسم بند اومده بود خندید رفت ته کلاس سمت دیگه نشست منم موندم تو بهت اون چی بود دیگه؟؟
من:یه چیزی تو این پسره درست نیس
می یونگ:چته چش آبی چیشد
من:می یونگ توام دیدی رنگ چشایی پسره تغییر کرد نه چشاش مردمک گربه ای گرفت
سوک:دیونه شدی شاید بشه تغییر رنگ چشاش رو باورکنم اما دیگه مردمک گربه ای مسخره اس
من:اما
رکسانا:کم اومدی بیرون مخت هنگیده عزیزم درست میشه
من:هارهار فک کردی دروغ میگم!!
که دبیر اومد داخل دلم می خواست بفهم میفهمه اومدم یانه
دبیر:پارک آچا
من:حاضررررر
دبیر:لازم نیس بکشی فهمیدم اومدی
من:چیش استاد
استاد:خوب دانش آموز ها توجه کنین از اون جایی که آچا اومده یکم دسته بندی گروها راحت تر میشه
برگشتم نگاهش کردم لبخندی زد و دوباره چشاش تغییر داد برگشتم حواسمو جمع استاد کردم
استاد:آچاورکساناو می یونگ وسوک ومی هی وجونگ کوک یه گروه میشین
وتو کوک مسئول گروهی
من:مگه خودمون عرضه نداریم که اونو میزارین برایی مراقبت ازما
سوک:آچا بشین
من:چیش ول کن بزار ببینم چی میگه
استاد:آچا نبودی اوضاع بهتر بود
من:شرمنده کم کاری ازخودم بود وگرنه باید زودتر میرسیدم خدمتتون
می یونگ:خوشم میاد تو رویی همه هم می ایست
استاد:پوففف میخوایی تومسئول گروه بشی ؟
من:نه اما سوک میخواد
سوک:هانن تو غلط کردی
استاد:باشه سوک تومسئول گروهی
سوک:نمیشد نگی
من:نها وگرنه کرمم نمیخوابید
۶.۲k
۱۷ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.