عمارت ارباب جعون
#عمارت_ارباب_جعون
Part: 21
یه یک ساعتی بیرون گشتم ، خسته شده بودم برگشتم خونه ،
رفتم و داخل عمارت شدم که صدای جیغ از اتاق چیسو اومد، سریع دوییدم طرف در اتاق چیسو که دیدم چیسو رو تخت بی حرکت نشسته و یه سگ تو اتاقشه،
+چی....چی....چیسو این از کجا اومده؟(ترس)
^ نم...می...دونم(ترس )
خواستم برم و خدمتکار ها رو خبر کنم که یهو افتاد دنبالم،
تا جایی که میتونستم دوییدم و رفتم حیاط که یهو خوردم زمین سگه هنوز دنبالم بود پام درد میکرد نمیتونستم پاشم ترسیده بودم سگه با شدت اومد طرفم چشمام رو بستم که یهو صدای سوت زدن اومد،
چشام رو باز کردم و سرم رو بالا اوردم و جونکوک رو دیدم ،
+جونکوک!
_ ات حالت خوبه؟
+این سگه توعه؟
_ اره ، اسمش بمه فکر کنم بدجوری ترسوندتت،
+هوم،
_ میتونی بلند شی؟
+نه پام درد میکنه ،
_هوم،
جونکوک اومد سمتم و براید بغلم کرد ،که سگه واق واقش شروع شد،
_ آه پسر حسود بابایی ، دارم زنم رو بغل میکنم برو اتاقم تا بیام،
سگه رفت ،
جونکوک من رو برد طرف اتاقش،جونکوک گذاشتم رو تخت، که دیدم سگه هم تو اتاقش نشسته و یه گوشه ِکز کرده،
+جونکوک من چرا از اون موقع سگت رو ندیدم؟
_ چون آسیب دیده بود از خونش نمیتونست بیاد بیرون،
+آها،
_ خب چیسو که اذیتت نکرد؟
+من اصلا خونه نبودم که بخاد اذیتم کنه،
_ پس کجا بودی؟
+بیرون ، حوصله ی چیسو رو نداشتم،
_ هوم ، میگم عصری بریم پاساژ؟
+ اره ، فکر کنم پام هم یه کوفتگی ساده باشه تا عصری خوب میشه (لبخند)
_ خوبه من میرم ،
جونکوک رفت که یهو یادم اومد سگه تو اتاقه ،
برگشتم ، که با سگه که رو تخت بود روبه رو شدم ،
+آااا سگ خوب ببین........
یهو سگه شروع کرد به لیس زدنم ،
+اَیییی چندش ، آه فکر کنم تو اینقدر ها هم بد نیستی (سر بم رو ناز میکنه)
+من برم کوچولو ، البته که کوچولو نیستی (خنده)
از جام بلند شدم که افتادم زمین پام درد میکرد ، فکر کنم جونکوک گفت اسم سگش بمه،
+بم بیا(بم سریع اومد طرف ات)
+برو به بابایی بگو بیاد خب؟
بم سریع از اتاق رفت بیرون و بعد چند دقیقه با جونکوک برگشت،
_ چی شده ات؟
+ جونکوک فکر نکنم یه کبودگی ساده باش فکر کنم پام پیچ خورده ، میتونی بزاریم رو تخت،
_هوم،
جونکوک گذاشتم رو تخت که بم پرید بغلم و شروع کرد به لیس زدن ،
_آه حسودیم شد ،(خنده)
+جونکوک اون فقط یه سگه ،
_هوم برم کار دارم ،
+باشه،
نشستم رو تخت و گوشیم رو گرفتم دستم و داشتم باهاش ور میرفتم که دیدم بم هم داره نگاه میکنه ، بم رو گرفتم بغلم و دوتایی نشستیم داشتیم گوشی نگاه میکردیم که در با شدت زیاد که دیگه فکر کردم از جا کند باز شد،
+تو اینجا چی کار میکنی؟
و ادامه دارد............
Part: 21
یه یک ساعتی بیرون گشتم ، خسته شده بودم برگشتم خونه ،
رفتم و داخل عمارت شدم که صدای جیغ از اتاق چیسو اومد، سریع دوییدم طرف در اتاق چیسو که دیدم چیسو رو تخت بی حرکت نشسته و یه سگ تو اتاقشه،
+چی....چی....چیسو این از کجا اومده؟(ترس)
^ نم...می...دونم(ترس )
خواستم برم و خدمتکار ها رو خبر کنم که یهو افتاد دنبالم،
تا جایی که میتونستم دوییدم و رفتم حیاط که یهو خوردم زمین سگه هنوز دنبالم بود پام درد میکرد نمیتونستم پاشم ترسیده بودم سگه با شدت اومد طرفم چشمام رو بستم که یهو صدای سوت زدن اومد،
چشام رو باز کردم و سرم رو بالا اوردم و جونکوک رو دیدم ،
+جونکوک!
_ ات حالت خوبه؟
+این سگه توعه؟
_ اره ، اسمش بمه فکر کنم بدجوری ترسوندتت،
+هوم،
_ میتونی بلند شی؟
+نه پام درد میکنه ،
_هوم،
جونکوک اومد سمتم و براید بغلم کرد ،که سگه واق واقش شروع شد،
_ آه پسر حسود بابایی ، دارم زنم رو بغل میکنم برو اتاقم تا بیام،
سگه رفت ،
جونکوک من رو برد طرف اتاقش،جونکوک گذاشتم رو تخت، که دیدم سگه هم تو اتاقش نشسته و یه گوشه ِکز کرده،
+جونکوک من چرا از اون موقع سگت رو ندیدم؟
_ چون آسیب دیده بود از خونش نمیتونست بیاد بیرون،
+آها،
_ خب چیسو که اذیتت نکرد؟
+من اصلا خونه نبودم که بخاد اذیتم کنه،
_ پس کجا بودی؟
+بیرون ، حوصله ی چیسو رو نداشتم،
_ هوم ، میگم عصری بریم پاساژ؟
+ اره ، فکر کنم پام هم یه کوفتگی ساده باشه تا عصری خوب میشه (لبخند)
_ خوبه من میرم ،
جونکوک رفت که یهو یادم اومد سگه تو اتاقه ،
برگشتم ، که با سگه که رو تخت بود روبه رو شدم ،
+آااا سگ خوب ببین........
یهو سگه شروع کرد به لیس زدنم ،
+اَیییی چندش ، آه فکر کنم تو اینقدر ها هم بد نیستی (سر بم رو ناز میکنه)
+من برم کوچولو ، البته که کوچولو نیستی (خنده)
از جام بلند شدم که افتادم زمین پام درد میکرد ، فکر کنم جونکوک گفت اسم سگش بمه،
+بم بیا(بم سریع اومد طرف ات)
+برو به بابایی بگو بیاد خب؟
بم سریع از اتاق رفت بیرون و بعد چند دقیقه با جونکوک برگشت،
_ چی شده ات؟
+ جونکوک فکر نکنم یه کبودگی ساده باش فکر کنم پام پیچ خورده ، میتونی بزاریم رو تخت،
_هوم،
جونکوک گذاشتم رو تخت که بم پرید بغلم و شروع کرد به لیس زدن ،
_آه حسودیم شد ،(خنده)
+جونکوک اون فقط یه سگه ،
_هوم برم کار دارم ،
+باشه،
نشستم رو تخت و گوشیم رو گرفتم دستم و داشتم باهاش ور میرفتم که دیدم بم هم داره نگاه میکنه ، بم رو گرفتم بغلم و دوتایی نشستیم داشتیم گوشی نگاه میکردیم که در با شدت زیاد که دیگه فکر کردم از جا کند باز شد،
+تو اینجا چی کار میکنی؟
و ادامه دارد............
۳۸۹
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.