پارت ۲۲
پارت ۲۲
(جون هی)
بعد معرفی رفتیم تو بخش خودمون تا تمرین و شروع کنیم داشتم لباسامو عوض میکردم که یهو در باز شد
و صورت جانگ کوک نمایان شد معلوم بود تعجب کرده
جانگ کوک:چرا بهم نگفتی قراره بیای تو باشگاه ما مگه باشگاه کم بود که آمدی باشگاه ما مگه ۸ودت باشگاه نداری
وا این چرا داشت اینجوری میکرد خوب یه باشگاه بود دیکه منم با تمام خونسردی گفتم:اول سلام دوم اونا بهم پیشنهاد دادن منم برای اینکه بخوام بیشتر پیشرفت کنم آمدم چای تورو کع نگرفتم الانم برو بیرون میخوام لباس عوض کنم
معلوم بود عصبی شده با چشمام به بیرون اشاره کردم که یعنی برو دیگه
رفت و درو همچین بست دلم ریخت مرتیکه خل و چل
رفتم تو بخش خودمون و شد
شروع کردم به گرم کردم یکم که گذشت چون بهتر بود مبازره من همیشه هم اینجوری بود واسه هیمن داشتم به عنوان مربی نظاره میکردم که سرمو بر گردوندم دیدم جانگ کوک همچین با خشم داشت نگاه میکرد صورتش از خشم کبود شده بود اخی بچم عصبی شده
وایسا ببینم اصلا چرا عصبی شده نگا کردن دیدم همه پسرا دارن نگا میکنن بگو چرا
عصبی شده
الان بهت نشون میدوم آقای جئون رو به پسرا یه لبخند پسر کش زدم و سرمو واسشون خم کردم بعدش به کار خودم رسیدم
اخیشششش هیچی مثل خونه خود آدم نمیشه وای امروز انقدر سر پا وایسادم پاهام شکست همون جوری که رو کاناپه ولو بودم گوشیمو از جیب عقب شلوارم در آوردم هعیییی نه پیامی نه تماسی حتی مامان اینا هم پیام ندادن این چه وضعشه گوشیو گذاشتم رو میز کنار مبل و چشمامو بستم
وقتی بیدار شدم ساعت ۱۲ شب بود ایییی گردنم خشک شده بود ایییی بلند شدم دیدم هیچ خبری از جانگ کوک نیست
با صدای بلند گفتم
جون هی:جانگ کوکککککک
چند بار پشت سر هم صداش زدم ولی خبری ازش نبود رفتم همه جای خونه رو برسی کردم ولی خبری نبود نکنه بلا ملای سرش بیاد وای نکنه تصادف کنه بمیری نکنه دزدیده باشنش همین جور که داشتم واسه خودم خیال بافی میکردم در خونه باز شد و جانگ کوک با سرو وضع ناجور از در خونه آمد تو این چش شده بود چرا اینجوری بود
رفتم نزدیکش و گفتم:حالت خوبه
سرشو آورد بالا و با صدای کشدار گفت:ارررههههه
بوی الکل زد به مشامم پس آنقدر خورده واسه اونه
جون هی:چرا انقدر خوردی مکه مرض داری اههههه
داشت میفتاد که گرفتمش و بردم اتاقش و گذاشتم تو تختش داشتم میرفتم که دستم گرفت و کشید تو بغلش
جون هی: ولم کن چیکار میکنی
جانگ کوک:فقط تا زمانی که خوابم ببره خواهش
همون جوری موندم تا خوابش ببره که خودمم باهاش خوابم برد
های گایز خوبین شرمنده اگه کم فعالیت میکنم چون هفته پیش کلا امتحان داشتم امید وارم درک کنید چون هم نهای خستم باید خیلی بخوانم دیگه شرمنده
دوستون دارم🌈🌞
(جون هی)
بعد معرفی رفتیم تو بخش خودمون تا تمرین و شروع کنیم داشتم لباسامو عوض میکردم که یهو در باز شد
و صورت جانگ کوک نمایان شد معلوم بود تعجب کرده
جانگ کوک:چرا بهم نگفتی قراره بیای تو باشگاه ما مگه باشگاه کم بود که آمدی باشگاه ما مگه ۸ودت باشگاه نداری
وا این چرا داشت اینجوری میکرد خوب یه باشگاه بود دیکه منم با تمام خونسردی گفتم:اول سلام دوم اونا بهم پیشنهاد دادن منم برای اینکه بخوام بیشتر پیشرفت کنم آمدم چای تورو کع نگرفتم الانم برو بیرون میخوام لباس عوض کنم
معلوم بود عصبی شده با چشمام به بیرون اشاره کردم که یعنی برو دیگه
رفت و درو همچین بست دلم ریخت مرتیکه خل و چل
رفتم تو بخش خودمون و شد
شروع کردم به گرم کردم یکم که گذشت چون بهتر بود مبازره من همیشه هم اینجوری بود واسه هیمن داشتم به عنوان مربی نظاره میکردم که سرمو بر گردوندم دیدم جانگ کوک همچین با خشم داشت نگاه میکرد صورتش از خشم کبود شده بود اخی بچم عصبی شده
وایسا ببینم اصلا چرا عصبی شده نگا کردن دیدم همه پسرا دارن نگا میکنن بگو چرا
عصبی شده
الان بهت نشون میدوم آقای جئون رو به پسرا یه لبخند پسر کش زدم و سرمو واسشون خم کردم بعدش به کار خودم رسیدم
اخیشششش هیچی مثل خونه خود آدم نمیشه وای امروز انقدر سر پا وایسادم پاهام شکست همون جوری که رو کاناپه ولو بودم گوشیمو از جیب عقب شلوارم در آوردم هعیییی نه پیامی نه تماسی حتی مامان اینا هم پیام ندادن این چه وضعشه گوشیو گذاشتم رو میز کنار مبل و چشمامو بستم
وقتی بیدار شدم ساعت ۱۲ شب بود ایییی گردنم خشک شده بود ایییی بلند شدم دیدم هیچ خبری از جانگ کوک نیست
با صدای بلند گفتم
جون هی:جانگ کوکککککک
چند بار پشت سر هم صداش زدم ولی خبری ازش نبود رفتم همه جای خونه رو برسی کردم ولی خبری نبود نکنه بلا ملای سرش بیاد وای نکنه تصادف کنه بمیری نکنه دزدیده باشنش همین جور که داشتم واسه خودم خیال بافی میکردم در خونه باز شد و جانگ کوک با سرو وضع ناجور از در خونه آمد تو این چش شده بود چرا اینجوری بود
رفتم نزدیکش و گفتم:حالت خوبه
سرشو آورد بالا و با صدای کشدار گفت:ارررههههه
بوی الکل زد به مشامم پس آنقدر خورده واسه اونه
جون هی:چرا انقدر خوردی مکه مرض داری اههههه
داشت میفتاد که گرفتمش و بردم اتاقش و گذاشتم تو تختش داشتم میرفتم که دستم گرفت و کشید تو بغلش
جون هی: ولم کن چیکار میکنی
جانگ کوک:فقط تا زمانی که خوابم ببره خواهش
همون جوری موندم تا خوابش ببره که خودمم باهاش خوابم برد
های گایز خوبین شرمنده اگه کم فعالیت میکنم چون هفته پیش کلا امتحان داشتم امید وارم درک کنید چون هم نهای خستم باید خیلی بخوانم دیگه شرمنده
دوستون دارم🌈🌞
۸.۴k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.