مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 10
مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 10
ـ یونجو بهم اعتراف کرد
اجوما ـ اینکه دوست داره؟
ـ تو از کجا میدونی؟
اجوما ـ بهم نگفت که تورو دوس داره اما من قشنگ حس کردم
ـ اجوما تجربت زیاده هااا
اجوما ـ ایشش
ـ*خنده*
اجوما ـ صورتت بدجور ورم داره، امیدوارم که قبل از اینکه خانم بفهمه خوب شه وگرنه پوست کلتو میکنه
ـ خوب میشه مگه چن بار سالم برگشتم خونه
اجوما یکی زد تو سرم
اجوما ـ اینو زدم چون حقته
ـ...
اجوما ـ من رفتم بخوابم برقا رو هم خاموش کن
ـ دِه
اجوما رفت خوابید منم برقاو خاموش کردم رفتم تو اتاق لباسامو عوض کردم رو تختم ولو شدم
ـ "خیلی دوست دارم"
ـ وااای چرا انقد گوگولیههههه*عر زدن *
ـ خداااااا*همچنان درحال عر زدن😂*
یهو یادم افتاد مسواکمو نزدم پاشدم رفتم مسواک زدم باز برگشتم سر جام ساعت پنج تنظیم کردم باید باز برگردم به همون موقع های که صبا میرفتم میدویدم
گرفتم خوابیدم
ساعت سه شب
ویو یونجو
با یه صدای عجیبی از خواب پاشدم که دیدم داره بارون میاد به همراه رعد برق هیچوقت خاطره ی خوبی ازش نداشتم یه نگای به خودم انداختم
ـ واای با لباس خوابیدم
پاشدم لباسامو عوض کردم باز برگشتم سر جام با هر صدای رعد و برقی چشمام که رو هم بود باز میشد بالشتمو برداشتم رفتم تو اتاق یونجون
ـ یونجون؟
یونجون ـ چیشده؟*با چشمای بسته *
ـ من میترسم، میشه پیش تو بخوابم؟
یونجون ـ باشه بیا
ویو یونجون
یه خورده جا باز کردم یونجو اوند کنارم خوابید
قشنگ از قیافش معلوم بود که ذوق زده شده
ـ کیوت
یونجو ـ چی؟
ـ هیچی بیا بغلم بگیر بخواب
یونجو ـ واقعا؟*ذوق زده*
ـ اره
یونجو ـ اما خجالت میکشم
دستشو گرفتم کشیدمش تو بغلم
دیدم که سریع واکنش نشون داد و لب پاینیشو گاز گرفت
ـ گاز نگیر اون لباتو
یونجو ـ
گردنشو اوردم بالا بوسیدمش بعد چند دقیقه ازش جدا شدم که بعد محکم تر بغلم کرد
سیاهیه مطلق
گایز ببخشید من لباس ات و یونجو داخل پارت 3 رو یادم رف بزارم برا همین الان اسلاید یک و و دو همین پارت رو چک کنین
اسلاید اول لباس ات
اسلاید دو لباس یونجو
ـ یونجو بهم اعتراف کرد
اجوما ـ اینکه دوست داره؟
ـ تو از کجا میدونی؟
اجوما ـ بهم نگفت که تورو دوس داره اما من قشنگ حس کردم
ـ اجوما تجربت زیاده هااا
اجوما ـ ایشش
ـ*خنده*
اجوما ـ صورتت بدجور ورم داره، امیدوارم که قبل از اینکه خانم بفهمه خوب شه وگرنه پوست کلتو میکنه
ـ خوب میشه مگه چن بار سالم برگشتم خونه
اجوما یکی زد تو سرم
اجوما ـ اینو زدم چون حقته
ـ...
اجوما ـ من رفتم بخوابم برقا رو هم خاموش کن
ـ دِه
اجوما رفت خوابید منم برقاو خاموش کردم رفتم تو اتاق لباسامو عوض کردم رو تختم ولو شدم
ـ "خیلی دوست دارم"
ـ وااای چرا انقد گوگولیههههه*عر زدن *
ـ خداااااا*همچنان درحال عر زدن😂*
یهو یادم افتاد مسواکمو نزدم پاشدم رفتم مسواک زدم باز برگشتم سر جام ساعت پنج تنظیم کردم باید باز برگردم به همون موقع های که صبا میرفتم میدویدم
گرفتم خوابیدم
ساعت سه شب
ویو یونجو
با یه صدای عجیبی از خواب پاشدم که دیدم داره بارون میاد به همراه رعد برق هیچوقت خاطره ی خوبی ازش نداشتم یه نگای به خودم انداختم
ـ واای با لباس خوابیدم
پاشدم لباسامو عوض کردم باز برگشتم سر جام با هر صدای رعد و برقی چشمام که رو هم بود باز میشد بالشتمو برداشتم رفتم تو اتاق یونجون
ـ یونجون؟
یونجون ـ چیشده؟*با چشمای بسته *
ـ من میترسم، میشه پیش تو بخوابم؟
یونجون ـ باشه بیا
ویو یونجون
یه خورده جا باز کردم یونجو اوند کنارم خوابید
قشنگ از قیافش معلوم بود که ذوق زده شده
ـ کیوت
یونجو ـ چی؟
ـ هیچی بیا بغلم بگیر بخواب
یونجو ـ واقعا؟*ذوق زده*
ـ اره
یونجو ـ اما خجالت میکشم
دستشو گرفتم کشیدمش تو بغلم
دیدم که سریع واکنش نشون داد و لب پاینیشو گاز گرفت
ـ گاز نگیر اون لباتو
یونجو ـ
گردنشو اوردم بالا بوسیدمش بعد چند دقیقه ازش جدا شدم که بعد محکم تر بغلم کرد
سیاهیه مطلق
گایز ببخشید من لباس ات و یونجو داخل پارت 3 رو یادم رف بزارم برا همین الان اسلاید یک و و دو همین پارت رو چک کنین
اسلاید اول لباس ات
اسلاید دو لباس یونجو
۵.۶k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.