وقتی بهت خیانت کرد ادامه پارت ۲
تهیونگ منو از موهام منو بلند کرد و با دست آزادش یه سیلی به صورتم زد که رفتم تو شوک گفت...
تهیونگ : این به خاطر اینکه سانا روبه گریه انداختی....
هنوز موقعیتمو درک نکرده بودم که سیلی های متعدد دیگه ای به صورتم خورد... جوشش اشک رو توچشمام احساس میکردم اما سعی میکردم نگهش دارم یهو منو روی زمین انداختو شروع به لگد زدن کرد با هر لگد میگفت...
تهیونگ : چطور به خودت جرعت دادی عشقمو به گریه بندازی...هااااااا...اصلا چطور جرعت میکنی به صورتش نگاه کنی هرزهههه..از این به بعد میری داخل انباری..این اتاق برای یه هرزه زیادیه...
اما من بدون اینکه خم به ابرو بیارم تنها یه لبخند روی صورتم بود...لبخندی از جنس درد...اما هیچ کس معنای اون لبخند رو نفهمید...بالاخره ولم کرد که نگام به سانا خورد...داشت با یه پوزخند پیروزمندانه بهم نگاه میکردو رفت بیرون تهیونگ هم خواست دنبالش بره که گفتم...
تهیونگ : این به خاطر اینکه سانا روبه گریه انداختی....
هنوز موقعیتمو درک نکرده بودم که سیلی های متعدد دیگه ای به صورتم خورد... جوشش اشک رو توچشمام احساس میکردم اما سعی میکردم نگهش دارم یهو منو روی زمین انداختو شروع به لگد زدن کرد با هر لگد میگفت...
تهیونگ : چطور به خودت جرعت دادی عشقمو به گریه بندازی...هااااااا...اصلا چطور جرعت میکنی به صورتش نگاه کنی هرزهههه..از این به بعد میری داخل انباری..این اتاق برای یه هرزه زیادیه...
اما من بدون اینکه خم به ابرو بیارم تنها یه لبخند روی صورتم بود...لبخندی از جنس درد...اما هیچ کس معنای اون لبخند رو نفهمید...بالاخره ولم کرد که نگام به سانا خورد...داشت با یه پوزخند پیروزمندانه بهم نگاه میکردو رفت بیرون تهیونگ هم خواست دنبالش بره که گفتم...
۵۲.۹k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.