پارت ۵۶
#رمان_لاو
#پارت56
#دانشجوی شیطون_استاد مجنون
و با اخمی که کنترلش از دستم در رفته بود گفتم:آسانسور خرابه با راه پله بیاین
و نموندم که عشقمو کنار یکی دیگه ببینم نموندم که بیشتر خورد بشم نموندم
دنیا:
با خنده بخاطر انتقامی که گرفتم به سمت لابی حرکت کردیم رسیدیم پایین نیلا دوباره از برسام آویزون بود ولی برسام اصلا حواسش به کسی نبود
وقتی همه بچه ها اومدن انگار که شک بهش وارد شده باشه با لبخند گفت : با اتوبوس میریم همه سوار شدن اتوبوس 27 نفره بود ولی ما 29 نفر بودیم وقتی دیدیم جای 2 نفر نمیشه نیلا سریع دوید و گفت من یا ماشین استاد میام که جاتون بشه
با پوزخند به برسام نگاه کردم که گفت: خانوم امینی یا اقای فروزش یکی تون با من بیاید
با لبخند روبه نیلا که با چهره درهم به من نگاه میکرد گفتم: ما یا دوتامون میایم یا هیچکدوممون و به هامین نگاه کردم که با چشمایی پر از خباثت بهم نگاه میکرد برسام به دوتامون نگاه کرد و گفت جفتتون بیاید نیلا دوید و جلو نشست
هامین درو واسه من باز کرد و اشاره کرد بشینم خیلی خانوم آنه اول نشستم هامین هم کنارم واقعا خیلی خودمو کنترل میکردم به چهره بچه ها و برسام نخندم چون تو کل مدت دانشگاه من حتی با یه پسر اینجوری گرم نگرفته بودم
به معنای واقعی پشمای همه ریخته بود
من پشت نیلا نشسته بودم و هامین پشت برسام وقت اجرای نقشم بود پلاستیکی که پر از رنگ غلط گیر کرده بودم و محکم گره زده بودم رو باید جاساز میکردم لباس نیلا یه پالتو خزه دار مشکی بود که گذاشتم بالای یقش و مکمش کردم خداروشکر نفهمید هامین با چشمای گرد شده نگام میکرد وقتی کارم رو کردم خیلی راحت سر جام نشستم
#پارت56
#دانشجوی شیطون_استاد مجنون
و با اخمی که کنترلش از دستم در رفته بود گفتم:آسانسور خرابه با راه پله بیاین
و نموندم که عشقمو کنار یکی دیگه ببینم نموندم که بیشتر خورد بشم نموندم
دنیا:
با خنده بخاطر انتقامی که گرفتم به سمت لابی حرکت کردیم رسیدیم پایین نیلا دوباره از برسام آویزون بود ولی برسام اصلا حواسش به کسی نبود
وقتی همه بچه ها اومدن انگار که شک بهش وارد شده باشه با لبخند گفت : با اتوبوس میریم همه سوار شدن اتوبوس 27 نفره بود ولی ما 29 نفر بودیم وقتی دیدیم جای 2 نفر نمیشه نیلا سریع دوید و گفت من یا ماشین استاد میام که جاتون بشه
با پوزخند به برسام نگاه کردم که گفت: خانوم امینی یا اقای فروزش یکی تون با من بیاید
با لبخند روبه نیلا که با چهره درهم به من نگاه میکرد گفتم: ما یا دوتامون میایم یا هیچکدوممون و به هامین نگاه کردم که با چشمایی پر از خباثت بهم نگاه میکرد برسام به دوتامون نگاه کرد و گفت جفتتون بیاید نیلا دوید و جلو نشست
هامین درو واسه من باز کرد و اشاره کرد بشینم خیلی خانوم آنه اول نشستم هامین هم کنارم واقعا خیلی خودمو کنترل میکردم به چهره بچه ها و برسام نخندم چون تو کل مدت دانشگاه من حتی با یه پسر اینجوری گرم نگرفته بودم
به معنای واقعی پشمای همه ریخته بود
من پشت نیلا نشسته بودم و هامین پشت برسام وقت اجرای نقشم بود پلاستیکی که پر از رنگ غلط گیر کرده بودم و محکم گره زده بودم رو باید جاساز میکردم لباس نیلا یه پالتو خزه دار مشکی بود که گذاشتم بالای یقش و مکمش کردم خداروشکر نفهمید هامین با چشمای گرد شده نگام میکرد وقتی کارم رو کردم خیلی راحت سر جام نشستم
۵.۹k
۲۰ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.