part5
part5
ا.ت ویو:وارد خونه شدم. رو مبل نشستم و گریه کردم تا خوابم برد فردا صبح که بیدار شدم دیدم ساعت یازدهه من چقدر خوابیدم برای خودم صبحونه درست کردم و خوردم موقع خوردن صبحونه یه فکری به ذهنم رسید.
ویو چند هفته بعد
لیا و کوک با هم ازدواج کردن خبرشو تو اخبار گفت . فردا می خوام برم کانادا اونجا یه کمپانی مد و فشن دارم که به یکی از منشی هام گفتم تا موقعی که بیام کمپانی رو اداره کنه. تا الان سعی کردم کوک رو فراموش کنم اما هر کاری میکنم نمی تونم فراموشش کنم. خلاصه ولش کن فردا پرواز دارم. به دوستام زنگ زدم تا بهشون قضیه رو بگم
خلاصه اومدن خونم و باهم خداحافظی کردیم
فردا صبح
ا.ت ویو:صبح از خواب بیدار شدم.رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم. اومدم بیرون و برای خودم صبحانه درست کردم و خوردم. چمدونم رو آماده کردم و کلید خونه رو به سرایدار دادم تا در نبودم از خونه مراقبت کنه سوئیچ ماشینم رو از رو اپن برداشتم و به سمت فرودگاه رفتم. سوار هواپیما شدم.
خداحافظ کره. تصمیم گرفتم بعد از اینکه مدتی تو کانادا بودم برم ایران پیش پدر و مادرم بعدش دوباره برگردم کانادا به ادامه ی کارهام برسم.
۲ سال بعد
کوک ویو: تو این ۲ سال با لیا ازدواج کروم. ولی از ا.ت زیاد خبر ندارم. انگار کانادا زندگی میکنه و جدیدا خیلی کمپانیش مشهور شده. بهش افتخار میکنم. اَه چرا دارم بهش فکر میکنم. ولی این چند روز لیا مشکوک میزنه رفتم خونه و دیدم.......
برای پارت های بعدی لایک و حمایت فراموش نشه کیوتا ❤🥺
ا.ت ویو:وارد خونه شدم. رو مبل نشستم و گریه کردم تا خوابم برد فردا صبح که بیدار شدم دیدم ساعت یازدهه من چقدر خوابیدم برای خودم صبحونه درست کردم و خوردم موقع خوردن صبحونه یه فکری به ذهنم رسید.
ویو چند هفته بعد
لیا و کوک با هم ازدواج کردن خبرشو تو اخبار گفت . فردا می خوام برم کانادا اونجا یه کمپانی مد و فشن دارم که به یکی از منشی هام گفتم تا موقعی که بیام کمپانی رو اداره کنه. تا الان سعی کردم کوک رو فراموش کنم اما هر کاری میکنم نمی تونم فراموشش کنم. خلاصه ولش کن فردا پرواز دارم. به دوستام زنگ زدم تا بهشون قضیه رو بگم
خلاصه اومدن خونم و باهم خداحافظی کردیم
فردا صبح
ا.ت ویو:صبح از خواب بیدار شدم.رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم. اومدم بیرون و برای خودم صبحانه درست کردم و خوردم. چمدونم رو آماده کردم و کلید خونه رو به سرایدار دادم تا در نبودم از خونه مراقبت کنه سوئیچ ماشینم رو از رو اپن برداشتم و به سمت فرودگاه رفتم. سوار هواپیما شدم.
خداحافظ کره. تصمیم گرفتم بعد از اینکه مدتی تو کانادا بودم برم ایران پیش پدر و مادرم بعدش دوباره برگردم کانادا به ادامه ی کارهام برسم.
۲ سال بعد
کوک ویو: تو این ۲ سال با لیا ازدواج کروم. ولی از ا.ت زیاد خبر ندارم. انگار کانادا زندگی میکنه و جدیدا خیلی کمپانیش مشهور شده. بهش افتخار میکنم. اَه چرا دارم بهش فکر میکنم. ولی این چند روز لیا مشکوک میزنه رفتم خونه و دیدم.......
برای پارت های بعدی لایک و حمایت فراموش نشه کیوتا ❤🥺
۲۰.۸k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.