وقتی مافیان و تو دعوا ناخواسته روت اسلحه میکشن {درخواستی}
وقتی مافیان و تو دعوا ناخواسته روت اسلحه میکشن {درخواستی}
*مکنه لاین*
جیمین: از پارتی ایی که برمیگشتی به قدری الکل خورده بودی که دوستت «سونگ هو» مجبور شد تورو تا خونه بیاره
ساعت ۲:۵۶ صدای در زدن توجه جیمین رو جلب کرد
با قدم های عصبی به سمت در اومد و دست گیره طلایی رو به طرف پایین فشار داد: بله؟
به محض باز کردن در تورو دید که توی بغل سونگ هو بودی و دست هاش دور بدنت پیچیده شده بود
انگشتر طلایی رنگی دور انگشتِ انگشترِ سونگ هو برق میزد که توجه جیمین رو برای لحظه ایی جلب کرد
با حرکت دستش سونگ هو رو به داخل خونه دعوت کرد
قبل اینکه تورو توی بغلش بگیره سونگ هو از کنارش رد شد و تورو روی کاناپه نشوند
دست چپِ سونگ هو دور بازوت بود و حلقه به شدت برق میزد
بعد از چهل دقیقه مستیت کم کم پرید و به خودت اومدی
سر و وضعت رو مرتب کردی و به طبقه بالا یعنی اتاق خوابت رفتی
نگاه جیمین روی حلقه قفل شده بود
آشنا بود.. انگار همون حلقه ایی بود که از صبح دنبالش میگشت و حالا باید اون حلقه رپ توی انگشت سونگ هو میدید
حلقه برای خودش بود! حلقه ازدواجتون بود!
بعد از تعویض لباس هات پایین اومدی و جیمینی رو دیدی که یقه مشکی رنگِ سونگ هو رو توی مشتش گرفته
به قدری یقه سونگ هو رو توی دستش جمع کرده بود که صورت سونگ هو از کمبود اکسیژن به کبودی نزدیک شده بود
به سمتش رفتی و دستش رو دور یقه سونگ هو بود گرفتی: ج.. جیمین.. آروم باش! چ..چیزی نشده!!! آروم باش!!
با چشم های که حرص رو معنی میکرد به سمتت برگشت و با صدایی ترسناک زمزمه کرد: تو فعلا ساکت باش!
به سمت سونگ هو برگشت و حرف هاش رو ادامه داد: حلقه..ازدواج من! دست تو..چه غلطی میکنه,؟؟ میگی یا انگشتت رو با انگشتر قطع کنم؟؟
سونگ هو رو از توی دست هاش بیرون کشیدی و جلوی جیمین ایستادی: جیمین داری خفش میکنی!! چیکار میکنی ؟؟ .
اسلحه ایی رو که توی جیب شلوارش گذاشته بود بیرون آورد و سر تفنگ رو روی اعضای صورتت کشید: الان..من..باید آروم باشم؟؟؟
در صورتی که اون احمق تا الان باید خونش ریخته میشد؟؟
اسلحه رو روی پیشونیت متوقف کرد و به چشم هات خیره شد: ا.ت! برای آخرین بار اینو میگم..یا مال منی! یا برای منی! انتخابش با خودته دال! حالا هم خیلی زود اون انگشتر رو از انگشت اون مرتیکه در بیار تا کل دستشو قطع نکردم!! آفرین.. زودباش بیب!!!
*مکنه لاین*
جیمین: از پارتی ایی که برمیگشتی به قدری الکل خورده بودی که دوستت «سونگ هو» مجبور شد تورو تا خونه بیاره
ساعت ۲:۵۶ صدای در زدن توجه جیمین رو جلب کرد
با قدم های عصبی به سمت در اومد و دست گیره طلایی رو به طرف پایین فشار داد: بله؟
به محض باز کردن در تورو دید که توی بغل سونگ هو بودی و دست هاش دور بدنت پیچیده شده بود
انگشتر طلایی رنگی دور انگشتِ انگشترِ سونگ هو برق میزد که توجه جیمین رو برای لحظه ایی جلب کرد
با حرکت دستش سونگ هو رو به داخل خونه دعوت کرد
قبل اینکه تورو توی بغلش بگیره سونگ هو از کنارش رد شد و تورو روی کاناپه نشوند
دست چپِ سونگ هو دور بازوت بود و حلقه به شدت برق میزد
بعد از چهل دقیقه مستیت کم کم پرید و به خودت اومدی
سر و وضعت رو مرتب کردی و به طبقه بالا یعنی اتاق خوابت رفتی
نگاه جیمین روی حلقه قفل شده بود
آشنا بود.. انگار همون حلقه ایی بود که از صبح دنبالش میگشت و حالا باید اون حلقه رپ توی انگشت سونگ هو میدید
حلقه برای خودش بود! حلقه ازدواجتون بود!
بعد از تعویض لباس هات پایین اومدی و جیمینی رو دیدی که یقه مشکی رنگِ سونگ هو رو توی مشتش گرفته
به قدری یقه سونگ هو رو توی دستش جمع کرده بود که صورت سونگ هو از کمبود اکسیژن به کبودی نزدیک شده بود
به سمتش رفتی و دستش رو دور یقه سونگ هو بود گرفتی: ج.. جیمین.. آروم باش! چ..چیزی نشده!!! آروم باش!!
با چشم های که حرص رو معنی میکرد به سمتت برگشت و با صدایی ترسناک زمزمه کرد: تو فعلا ساکت باش!
به سمت سونگ هو برگشت و حرف هاش رو ادامه داد: حلقه..ازدواج من! دست تو..چه غلطی میکنه,؟؟ میگی یا انگشتت رو با انگشتر قطع کنم؟؟
سونگ هو رو از توی دست هاش بیرون کشیدی و جلوی جیمین ایستادی: جیمین داری خفش میکنی!! چیکار میکنی ؟؟ .
اسلحه ایی رو که توی جیب شلوارش گذاشته بود بیرون آورد و سر تفنگ رو روی اعضای صورتت کشید: الان..من..باید آروم باشم؟؟؟
در صورتی که اون احمق تا الان باید خونش ریخته میشد؟؟
اسلحه رو روی پیشونیت متوقف کرد و به چشم هات خیره شد: ا.ت! برای آخرین بار اینو میگم..یا مال منی! یا برای منی! انتخابش با خودته دال! حالا هم خیلی زود اون انگشتر رو از انگشت اون مرتیکه در بیار تا کل دستشو قطع نکردم!! آفرین.. زودباش بیب!!!
۳۲.۱k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.