پـارت ④⑦
پـارت ④⑦
سـپـنـتا٭
والله با این شیرین کاریای ترنم عاشقش که بودم هیچ دیوونشـــ شدم .
به قول ترنم رفته بودیم تو پاتقشون خیلی قشنگ بود پر از عکس و ریسه.
سروش یواش تو گوشم گفت:میگما تو با هیچ کدوم از این دخترا دوست نیستی؟؟ ـ سروش لطفا از آوردنت به اینجا پشیمونم نکن باشه؟؟؟
سروش :واای باشه حالا انگار چی گفتم. آرتان:چیه دوتا برادر چی پچ پچ میکنن؟؟ ـ چیز مهمی نیست . سورن:خب حالا اینا به کنار بیاین یه بازی کنیم.
ترنم:اوم آره مثلا جرئت یا حقیقت. پرهام:ایول زدی تو هدف. آریانا:وااای
مطمعنم اگه این بازی و با ترنم بکنین پشیمون میشین.
مارال:یک سوال هایی میپرسه و یک کارایی می گه که به ذهن جنم نمیرسه.
سلین:مخصوصا الان که تیام و تیردادم هستن. سامیار:پس سه تاتون شیطونین نه؟؟؟
سه تاشون همزمان گفتن:نه. آریانا:دروغ نگین. تیام:دیگه حالا ما شدیم دروغ گو؟؟ آریانا سرشو انداخت زیر و گفت :نه این چه حرفیه .
ترنم:خب بیاین بازی دیگه کافیه . هممون یه دایره ای زدیم و نشستیم
من و ترنم قشنگ روبروی هم بودیم. ترنم:خب بزارین بتری و بچرخونم.
بتری و چرخوند که افتاد به سارا و آرتان . آرتان باید از سارا میپرسید.
آرتان:خب خب سارا خانم جرئت یا حقیقت؟؟ سارا:حقیقت.
آرتان:خب تا حالا شده یه کار بدی کنی و به داداشات نگی؟؟ کنجکاو شدم ببینم سارا خانم چی میگه. سارا:خب راستش آره یعنی نه اووف آره نه نه.
سروش:وااای حالا آره یا نه. سارا یه نگاه به من و سروش کرد و گفت:آره.
من و سروش همزمان گفتیم:چه کاری؟؟؟؟ سارا:حتمااا باید بگم.
ـ آره. سارا:خب یه بار میخواستم با دوستم سیمین برم بیرون چون شما هم سیمین و قبول ندارین منم بهتون گفتم که میخوام برم کتابخونه
ـ به به چشمم روشن ببین خواهر ما زیر زیرکی چه کارا که نمیکنه بزار حالا بریم خونه. سروش:سارا خانم تو نمیدونی من و سپنتا چقدر رو این قضیه حساسیم ها؟؟؟
یـک ـ پـارت ـ ویـژه ـ در ـ کـامـنـت ـ هـا.
لـایـک ـ و ـ کـامـنـت ـ و ـ بـتـرکـونیـد.😻
سـپـنـتا٭
والله با این شیرین کاریای ترنم عاشقش که بودم هیچ دیوونشـــ شدم .
به قول ترنم رفته بودیم تو پاتقشون خیلی قشنگ بود پر از عکس و ریسه.
سروش یواش تو گوشم گفت:میگما تو با هیچ کدوم از این دخترا دوست نیستی؟؟ ـ سروش لطفا از آوردنت به اینجا پشیمونم نکن باشه؟؟؟
سروش :واای باشه حالا انگار چی گفتم. آرتان:چیه دوتا برادر چی پچ پچ میکنن؟؟ ـ چیز مهمی نیست . سورن:خب حالا اینا به کنار بیاین یه بازی کنیم.
ترنم:اوم آره مثلا جرئت یا حقیقت. پرهام:ایول زدی تو هدف. آریانا:وااای
مطمعنم اگه این بازی و با ترنم بکنین پشیمون میشین.
مارال:یک سوال هایی میپرسه و یک کارایی می گه که به ذهن جنم نمیرسه.
سلین:مخصوصا الان که تیام و تیردادم هستن. سامیار:پس سه تاتون شیطونین نه؟؟؟
سه تاشون همزمان گفتن:نه. آریانا:دروغ نگین. تیام:دیگه حالا ما شدیم دروغ گو؟؟ آریانا سرشو انداخت زیر و گفت :نه این چه حرفیه .
ترنم:خب بیاین بازی دیگه کافیه . هممون یه دایره ای زدیم و نشستیم
من و ترنم قشنگ روبروی هم بودیم. ترنم:خب بزارین بتری و بچرخونم.
بتری و چرخوند که افتاد به سارا و آرتان . آرتان باید از سارا میپرسید.
آرتان:خب خب سارا خانم جرئت یا حقیقت؟؟ سارا:حقیقت.
آرتان:خب تا حالا شده یه کار بدی کنی و به داداشات نگی؟؟ کنجکاو شدم ببینم سارا خانم چی میگه. سارا:خب راستش آره یعنی نه اووف آره نه نه.
سروش:وااای حالا آره یا نه. سارا یه نگاه به من و سروش کرد و گفت:آره.
من و سروش همزمان گفتیم:چه کاری؟؟؟؟ سارا:حتمااا باید بگم.
ـ آره. سارا:خب یه بار میخواستم با دوستم سیمین برم بیرون چون شما هم سیمین و قبول ندارین منم بهتون گفتم که میخوام برم کتابخونه
ـ به به چشمم روشن ببین خواهر ما زیر زیرکی چه کارا که نمیکنه بزار حالا بریم خونه. سروش:سارا خانم تو نمیدونی من و سپنتا چقدر رو این قضیه حساسیم ها؟؟؟
یـک ـ پـارت ـ ویـژه ـ در ـ کـامـنـت ـ هـا.
لـایـک ـ و ـ کـامـنـت ـ و ـ بـتـرکـونیـد.😻
۶.۹k
۰۳ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.