مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 3
مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 3
دوستان من اصن فراجوش کرده بودم که لباس ات و یونجو رو بزارم
بعد غذا با هی سون یه خورده تعریف کردیم و اینا و بعد رفت رفتم تو اتاقم یه دوش دو دقیقه ی گرفتم و خوابیدم
ویو یونجون
داشتم میرفتم سمت اتاقم که جشم خورد به اتاق یونجو
نمی دونم چشم شده که همش به فکر اونم
ـ نه نه، اون دوست پسر داره اینطور نمیشه، نباید رابطشون رو خراب کنم (دوس پسرش رانگ نیسا، یه موقع قاطی نکنین)
ـ یونجون شعورت کجا رفته؟ برو تو اتاقت
رفتم تو اتاقم رفتم حموم اومدم بیرون شلوار راحتی پوشیدم که در اتاقم یهو باز شد یونجو بود
یونجو ـ یونجون میشهه...
تا منو دید سریع برگشت
ویو یونجو
چرا در نزدم اخه
یونجون ـ چیزی شده
ـ نه میخواستم یه چیزی بت بگم اما مث اینکه بد موقع اومدم
یونجون ـ لباسمو پوشیدم میتونی برگردی
ـ خیلی خب
برگشتم، چقدر بعد حموم جذابه
یونجون ـ گوشم با توعه
ـ راستش خونه ی یکی از دوستام مهمونیه
یونجون ـ خب؟
ـ و اینکه میشه منو ببری؟ اخه...
یونجون ـ اخه چی؟
ـ اخه دوستام فک میکنن من بی پولم
یونجون ـ باشه
ـ واقعا؟
یونجون ـ اوهوم
ـ خیلی ممنونم ازت
یونجون ـ فقط اگه اماده شدنت طول میکشه از همین حالا اماده شو، چون ات قراره بره بیرون بعد از اون ور تورو هم میبرم پیش دوستات
ـ باشه *خوشحال*
یونجون ـ...
ـ من برم اماده شم
از اتاق یونجون اومدم بیرون
ـ عالی شد
ویو ات
از خواب پاشدم از اتاق اومدم بیرون و رفتم تو اشپز خونه بطری ابو برداشتم که یونجون اومد
یونجون ـ بیدار شدی؟
ـ اوهوم خیلی خوابه چسبید بهم
یونجون ـ خوبه
ابمو خوردم
ـ من رفتم اماده شم
یونجون ـ خونه یکی از دوستای یونجو مهمونیه بعد از اینکه تورو رسوندم ببرمش پیش دوستاش
ـ باشه اما اونجا بمون
یونجون ـ چرا؟
ـ به دوست پسرش حس خوبی ندارم، میدونی که یونجو برام با ارزشه
یونجون ـ باشه
ـ میخوام براش مادری کنم
یونجون ـ خیلی مهربونی
ـ درسته مهربونم اما نه با هر کسی
ـ من برم
رفتم تو اتاقم یه لباس با تم مشکی پوشیدم (اسلاید دوم) موهومو باز گذاشتم یه ارایش کوچیک کردم کاپشنم پاکت سیگارم و فندکم رو برداشتم و گذاشتم تو جیب کاپشنم یه ادکلن هم زدم به خودم رفتم پایین رو کاناپه نشستم
ویو یونجو
یه لباس که سر شونه هام قشنگ معلوم بود پوشیدم(اسلاید سوم) و موهامو عادی بستم کیف مشکیم رو برداشتم از در اتاق اوندم بیرون که یونجون هم از اتاقش اومد بیرون
یونجون ـ اماده ای؟
ـ اره
ویو ات
یونجو و یونجون هم اومدن پایین سوار ماشین شدیم
یونجون اول منو رسوند
رفتم داخل رستوران
داشتم میزا رو نگا میکردم که دخترا رو دیدم (یه نکته: دوستای ات، ات رو شیم سوریون صدا میکنن بعضی از موقع ها همون ات و بعضی از موقع های دیگه شینیزو)
دوستان من اصن فراجوش کرده بودم که لباس ات و یونجو رو بزارم
بعد غذا با هی سون یه خورده تعریف کردیم و اینا و بعد رفت رفتم تو اتاقم یه دوش دو دقیقه ی گرفتم و خوابیدم
ویو یونجون
داشتم میرفتم سمت اتاقم که جشم خورد به اتاق یونجو
نمی دونم چشم شده که همش به فکر اونم
ـ نه نه، اون دوست پسر داره اینطور نمیشه، نباید رابطشون رو خراب کنم (دوس پسرش رانگ نیسا، یه موقع قاطی نکنین)
ـ یونجون شعورت کجا رفته؟ برو تو اتاقت
رفتم تو اتاقم رفتم حموم اومدم بیرون شلوار راحتی پوشیدم که در اتاقم یهو باز شد یونجو بود
یونجو ـ یونجون میشهه...
تا منو دید سریع برگشت
ویو یونجو
چرا در نزدم اخه
یونجون ـ چیزی شده
ـ نه میخواستم یه چیزی بت بگم اما مث اینکه بد موقع اومدم
یونجون ـ لباسمو پوشیدم میتونی برگردی
ـ خیلی خب
برگشتم، چقدر بعد حموم جذابه
یونجون ـ گوشم با توعه
ـ راستش خونه ی یکی از دوستام مهمونیه
یونجون ـ خب؟
ـ و اینکه میشه منو ببری؟ اخه...
یونجون ـ اخه چی؟
ـ اخه دوستام فک میکنن من بی پولم
یونجون ـ باشه
ـ واقعا؟
یونجون ـ اوهوم
ـ خیلی ممنونم ازت
یونجون ـ فقط اگه اماده شدنت طول میکشه از همین حالا اماده شو، چون ات قراره بره بیرون بعد از اون ور تورو هم میبرم پیش دوستات
ـ باشه *خوشحال*
یونجون ـ...
ـ من برم اماده شم
از اتاق یونجون اومدم بیرون
ـ عالی شد
ویو ات
از خواب پاشدم از اتاق اومدم بیرون و رفتم تو اشپز خونه بطری ابو برداشتم که یونجون اومد
یونجون ـ بیدار شدی؟
ـ اوهوم خیلی خوابه چسبید بهم
یونجون ـ خوبه
ابمو خوردم
ـ من رفتم اماده شم
یونجون ـ خونه یکی از دوستای یونجو مهمونیه بعد از اینکه تورو رسوندم ببرمش پیش دوستاش
ـ باشه اما اونجا بمون
یونجون ـ چرا؟
ـ به دوست پسرش حس خوبی ندارم، میدونی که یونجو برام با ارزشه
یونجون ـ باشه
ـ میخوام براش مادری کنم
یونجون ـ خیلی مهربونی
ـ درسته مهربونم اما نه با هر کسی
ـ من برم
رفتم تو اتاقم یه لباس با تم مشکی پوشیدم (اسلاید دوم) موهومو باز گذاشتم یه ارایش کوچیک کردم کاپشنم پاکت سیگارم و فندکم رو برداشتم و گذاشتم تو جیب کاپشنم یه ادکلن هم زدم به خودم رفتم پایین رو کاناپه نشستم
ویو یونجو
یه لباس که سر شونه هام قشنگ معلوم بود پوشیدم(اسلاید سوم) و موهامو عادی بستم کیف مشکیم رو برداشتم از در اتاق اوندم بیرون که یونجون هم از اتاقش اومد بیرون
یونجون ـ اماده ای؟
ـ اره
ویو ات
یونجو و یونجون هم اومدن پایین سوار ماشین شدیم
یونجون اول منو رسوند
رفتم داخل رستوران
داشتم میزا رو نگا میکردم که دخترا رو دیدم (یه نکته: دوستای ات، ات رو شیم سوریون صدا میکنن بعضی از موقع ها همون ات و بعضی از موقع های دیگه شینیزو)
۶.۵k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.