ویو کوک

ویو کوک

امروز با جیمین قراره بریم بار، اون خیلییی مهربونه راستش بر عکس من.. ـ
اگع بفهمه قراره عمارتم رو برا ات جهنم کنم سرزنشم میکنه ولی بازم بهش میگم

نیم ساعت بعد
ویو جیمین

تو بار منتظر کوک بودم بهم گفته بود یه بردع دختر گرفته واقعا ناراحتم چرا مگه اونا چیکار کردن؟ عه کوک اومد باید کاری کنم برده رو ازاد کنه

جیمین = +کوک

=سلام چطوری

+سلام خوبم تو چی

=مرسی از اون برده چه خبر

+هیچی دو ساعت پیش خواست فرار کنع بهش یه درس حسابی دادم

=چی تو چیکار کردی

+کار خاصی نکردم (با خونسردی)

واقعا عصبی بودم منم بودم از دست کوک فرار میکردم...

=چیکارش کردی

+300 تا شلاق زدم

=۳۰۰ تاااا چه خبرته مظلوم گیر اوردی

+تخصیر خودش بود گفتم بشمار نشماری از اول شروع میکنم دو بار نشمرد...

=تو واقعا خیلی بی اعصابی(زیر لب)

+چیزی گفتی

=مهم نیست چیزه... الان کجاست

+گذاشتم تو اتاق شکنجه بپوسه

=چیییی پاشو بریم درش بیاریم

+جیمین ول کن فردا میرم درش میارم

=نه همین الان

+ای بابا خب
ویو کوک
دیدگاه ها (۷)

ویو اتظهر شده بود دیگه وقت رفتن بود امادع شده بودم یه لباس ن...

پارت اخر ویو ات سوار ماشین جیمین شدم داشتیم میرفتیم عمارت عم...

ویو جیمینباید یکاری کنم ات برگرده تا کوک از این وضعیت دربیاد...

اون اون جونگکوک بود جونگکوک از موهام گرفت و بلندم کردکوک: چط...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟖عشق مافیا چند روز بعد ویو یونا میدونم دارم به جونگ کوک...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۱#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط