اون اون جونگکوک بود

اون اون جونگکوک بود

جونگکوک از موهام گرفت و بلندم کرد

کوک: چطور جرعت میکنی از دست من فرار کنی
ات: م... متاس... سفم ار.. ارباب

کوک: نه باید ادمت کنم که فکر فرار به سرت نزنه

از موهام گرفت و کشیدم به سمت اتاقی
تاریک و گفت

کوک: میدونی چرا تاریکه و گرد و گباریه؟

ات: ن... ن.. نه

کوک: چون خیلی وقته کسی به اینجا نیومده چون میدونن چقدر شکنجه هام بده و به حرفم گوش میدن

ات: ا.. اها

کوک به سمت شلاق ها رفت و وحشتناک ترینشو برداشت و به سمت ات رفت

کوک: تا ۲۰۰ میشماری وگرنه از اول شروع میشه
ات:.....
کوک: نشنیدم

ات: چ.. چشم

کوک شروع کرد به زدن

ات: یک.. هققق... دو اییی.. سه اخخخخخ پنجاهو نه.

کوک: نشمردی از اول

ات: التماستون میکنم ارباب (ضعیف)

کوک اهمیت نداد

ات: یک.... اخخخ.. دو وای... سه وای ۱۶۸

کوک: خیلی ضعیفی ات من قراره بدتر باهات تا کنم

ویو کوک رفتم سمت ات بیهوش شده بود
برام مهم نبود چی میشه بهش
رفتم بت سمت اتاقم یکی در زد

اجوما: ارباب

کوک: بیا تو

اجوما: ممنون ـ

کوک: فرارش تخصیر تو بود؟

اجوما: نه ارباب اما متاسفم

کوک: دیکه تکرار نشه

اجوما: چشم براتون قهوه اوردم

_باشه بزار برو

چشم
بچه ها یه شرط کوچیک برای پارت بعد چهار تا کامنت 🥲😑
دیدگاه ها (۸)

ویو جیمینباید یکاری کنم ات برگرده تا کوک از این وضعیت دربیاد...

ویو کوک امروز با جیمین قراره بریم بار، اون خیلییی مهربونه را...

اگه جونتو دوست داری اینکارو نکن ارباب جئون قلبش از سنگه کافی...

تصمیم گرفتم برم سراغ الکل چون تنها راه خوب کردن حال من بود.....

رمان( عمارت ارباب) پارت ۱

پارت ۱۳ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط