وقتی بهت خیانت کرد ادامه پارت ۷

پدر ا/ت : دلم برات تنگ شده بود دخترم....
اشک هایی که سریع راهشون رو به گونه هام پیدا کرده بودنو پاک کردمو با خوشحالی به سمت بابا برگشتم....
ا/ت : آپا...من..منو بخشیدی....
پدر ا/ت : مگه میشه تک دخترمو نبخشم ( با لبخند)
اومد جلوو منو تو آغوشش گرفت....آروم داخل آغوش پدرم که چند سال ازش محروم بودم اشک ریختمو گریه کردم....دلم تنگ شده بود برای خانوادم حتی با اینکه پیششون بودم بازم دلم تنگشون بود‌‌‌‌...‌
*دوروز بعد ساعت ۷ شب*
این دو روز کنار خانوادم بودم...حس خیلی نابی بود...خانواده ای که دوباره با آغوش باز ازت استقبال کردن...ولی الان وقت این حرفا نبود فعلا وقت اجرای نقشه است...فقط صبر داشته باش تهیونگ شی میخوام ببینم بعد از این میخوای چیکار کنی....لباسی که دیروز سفارش داده بودمو پوشیدمو کمی آرایش کردم...بعد از برداشتن وسایلم از پله ها اومدم پایین....که مامان با دیدنم گفت...
مامان ا/ت : جایی قراره بری...
ا/ت : آره...
پدر ا/ت : کجا به سلامتی...
ا/ت : میخوام یه بازی کوچیک رو شروع کنم اونم با کسایی که فک میکنن منو شکست دادن...
بدون اینکه منتظر حرفی از جانبشون بمونم خداحافظیه سرسریی ازشون  کردمو از خونه بیرون زدم...وَ.....
دیدگاه ها (۷۴)

Bitter or sweet ending p.21

استوری درخواستی

وقتی بهت خیانت کرد پارت ۶

وقتی بهت خیانت کرد پارت ۵

Magic penویو لینو = از کمپانی برگشتم خونه ....رمز در رو زدم ...

love Between the Tides³⁷ا/ت: برای دوست دخترت خریدی؟ تهیونگ: ...

شوهر دو روزه. پارت۷۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط