par¹²
par¹²
ویو کوک
از ون پیاده شدم و در حین قدم برداشتن به سمت افرادم سیگار برگم رو از تو پاکت در آوردم و بر روی لبم قرار دادم و به بادیگاردم اشاره کردم روشنش کنه
_خب چه قدر تحویل گرفتین؟
B¹: چهل شش کیلوگرم به طور خالص
_خوبه ،بهتره هرچه سر....
با شنیدن صدای برفک و خشش حرفم رو ادامه ندادم و به اطراف نگاه انداختم و اخم غلیظی کردم،کام عمیقی از سیگار گرفتم و به یکی از افرادی اشاره کردم که سوار کامیون بشه و محموله رو ببره؛ به همراه چند نفر از افراد به سمت صدا رفتم، یکی از افراد پیش قدم شد و رفت تا وضعیت رو چک کنه
B²:کسی اینجا نیست..فقط یک بیسیمه
اخرین کامپ رو از سیگار گرفتن و به بیسیم نگاه کردم این بیسیم متعلق به پلیس کره است
<< یکی رفته سراغ محموله ها>>تنها چیزی که به نظرم میومد همین بود؛
_محموله ها*داد
با سرعت تمام به سمت کامیون برگشتم اما در کسری از دقیقه کامیون منفجر شد و همه به جهات مختلف پرت شدیم
اتمام ویو کوک
دختری با صورت پوشیده از میان آتش بیرون اومد و بیسیمی که رو زمین افتاده بود رو برداشت و داخل آتش انداختش؛قصد ترک مکان رو داشت اما میدونست افراد جئون همچنین اجازه ای رو بهش نمیدن پس دست به کار شد
¹⁶minutes later
نبرد تن به تن،چشم های دوخته شده به هم،صدای ضربان قلب و نفس نفس زدن های ات و کوک،به جدالشون اوج میداد هردو خسته و زخمی بودن. اما ات میدونست اگه کم بیاره و هویتش لو بره باید انتقام رو با خودش به گور ببره؛با این حال، وضعیت نامناسبی داشت، دستش توسط اسلحه کوک مورد اصابت قرار گرفته بود و خون زیادی از دست داده بود،ولی بازم ایمان داشت که میتونه!:)
_فکر کردی میتونی زنده از اینجا بری؟
+فکر نکردم ،مطمئنم(ات از دستگاه تغییر صدا استفاده میکنه)
پسر پوزخندی تحویل ات داد و به سمتش حجوم برد،رمقی برای دختر نمونده بود و با ضربه ای که توسط کوک به شکمش خورد به عقب هدایت شد و با گیر کردن پاش به تن یکی از افراد کوک که پخش زمین بود،از پشت افتاد و از درد نالید؛ کوک از موقعیت استفاده کرد با پوزخند به سمت دختر بی هویت رفت و دستش رو روی ماسک دختر قرار داد اما با افتادن نور ماشینی که به سرعت به سمتشون میومد سریع خودش رو عقب کشید، ماشین جلوی پای ات ایستاد و ات با زحمت و نیروی تمام سوار ماشین شد
Tomorrow ¹¹/⁰⁰pm_ات ویو
دستم آسیب جدی دیده بود و محبور بودم با کمک پرستار صبحونه بخورم ،پدرم کنارم نشسته بود در حال صحبت کردن با کوک بود،بعد از چند دقیقه با عصبانیت گوشی رو روی تخت کوبید و بهم خیره شد
&همه چیز رو خراب کردی....من الان چطور کوک رو راضی کنم!
+مگه نگفتم بهش بگو بخاطر بیماری زمینه ای که دارم چند روزی رفتم آلمان
&اون پسر رئیسجمهوره رفته سوابق پزشکی ترو چک کرده!*عصبی
+....
ویو کوک
از ون پیاده شدم و در حین قدم برداشتن به سمت افرادم سیگار برگم رو از تو پاکت در آوردم و بر روی لبم قرار دادم و به بادیگاردم اشاره کردم روشنش کنه
_خب چه قدر تحویل گرفتین؟
B¹: چهل شش کیلوگرم به طور خالص
_خوبه ،بهتره هرچه سر....
با شنیدن صدای برفک و خشش حرفم رو ادامه ندادم و به اطراف نگاه انداختم و اخم غلیظی کردم،کام عمیقی از سیگار گرفتم و به یکی از افرادی اشاره کردم که سوار کامیون بشه و محموله رو ببره؛ به همراه چند نفر از افراد به سمت صدا رفتم، یکی از افراد پیش قدم شد و رفت تا وضعیت رو چک کنه
B²:کسی اینجا نیست..فقط یک بیسیمه
اخرین کامپ رو از سیگار گرفتن و به بیسیم نگاه کردم این بیسیم متعلق به پلیس کره است
<< یکی رفته سراغ محموله ها>>تنها چیزی که به نظرم میومد همین بود؛
_محموله ها*داد
با سرعت تمام به سمت کامیون برگشتم اما در کسری از دقیقه کامیون منفجر شد و همه به جهات مختلف پرت شدیم
اتمام ویو کوک
دختری با صورت پوشیده از میان آتش بیرون اومد و بیسیمی که رو زمین افتاده بود رو برداشت و داخل آتش انداختش؛قصد ترک مکان رو داشت اما میدونست افراد جئون همچنین اجازه ای رو بهش نمیدن پس دست به کار شد
¹⁶minutes later
نبرد تن به تن،چشم های دوخته شده به هم،صدای ضربان قلب و نفس نفس زدن های ات و کوک،به جدالشون اوج میداد هردو خسته و زخمی بودن. اما ات میدونست اگه کم بیاره و هویتش لو بره باید انتقام رو با خودش به گور ببره؛با این حال، وضعیت نامناسبی داشت، دستش توسط اسلحه کوک مورد اصابت قرار گرفته بود و خون زیادی از دست داده بود،ولی بازم ایمان داشت که میتونه!:)
_فکر کردی میتونی زنده از اینجا بری؟
+فکر نکردم ،مطمئنم(ات از دستگاه تغییر صدا استفاده میکنه)
پسر پوزخندی تحویل ات داد و به سمتش حجوم برد،رمقی برای دختر نمونده بود و با ضربه ای که توسط کوک به شکمش خورد به عقب هدایت شد و با گیر کردن پاش به تن یکی از افراد کوک که پخش زمین بود،از پشت افتاد و از درد نالید؛ کوک از موقعیت استفاده کرد با پوزخند به سمت دختر بی هویت رفت و دستش رو روی ماسک دختر قرار داد اما با افتادن نور ماشینی که به سرعت به سمتشون میومد سریع خودش رو عقب کشید، ماشین جلوی پای ات ایستاد و ات با زحمت و نیروی تمام سوار ماشین شد
Tomorrow ¹¹/⁰⁰pm_ات ویو
دستم آسیب جدی دیده بود و محبور بودم با کمک پرستار صبحونه بخورم ،پدرم کنارم نشسته بود در حال صحبت کردن با کوک بود،بعد از چند دقیقه با عصبانیت گوشی رو روی تخت کوبید و بهم خیره شد
&همه چیز رو خراب کردی....من الان چطور کوک رو راضی کنم!
+مگه نگفتم بهش بگو بخاطر بیماری زمینه ای که دارم چند روزی رفتم آلمان
&اون پسر رئیسجمهوره رفته سوابق پزشکی ترو چک کرده!*عصبی
+....
۱۵.۵k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.