#نفرین شده #پارت_دهم از تاخیرم عذرخواهی میکنم 🙏🥰✨

واییی پس این ساناز کجا موند ؟، رفتم دم در و همون موقع رسید ، سریع سوار شدم
ساناز : ببخشید الی این پری رو که میشناسی تا دو ساعت مشغول آرایش و آماده شدنه
پریسا : حالا نه که خودشم خیلی زود آماده میشه
_عیب نداره فقط اگه دیر نرسیم خوبه
نیم ساعت بعد جلوی دانشگاه بودیم ، ساناز ماشین رو پارک کرد و بدو بدو رفتیم سمت کلاس
پریسا : اوه اوه گاومون ده قلو زایید استاد جویا اومده
ساناز : به خدا اگه گیر بده من مخ تو کی رو چنان میکوبم تو دیوار تا یک سال بری تو کما
_بسه بچه ها
در زدیم و رفتیم تو این استادمون همیشه خیلی بد قلق و بی اعصاب بود
_سلام استاد
جویا : خانم ها خواب موندین؟این چه وقت دانشگاه اومدنه؟
تو دلم گفتم حالا انگار چقدر دیر کردیم چند دقیقه بیشتر نبوده که
_ببخشید تو ترافیک موندیم
جویا : خانم توسلی ترافیک اونم این وقت صبح ؟
ساناز : استاد گیر نده دیگه این یه بار رو ببخش
انگار امروز کمی بهتر بود چون گفت : همین یکبار ، زود بشینین می‌خوام امتحان بگیرم ، نشستیم ، هر چی فحش بلد بودم نثار پریسا کردم ، برگه ها رو پخش کرد و امتحان شروع شد ، سوال ها رو تقریبا بلد بودم بیشترشو جواب دادم و برگه رو تحویل دادم ، ساناز و پریسا هم تحویل دادن و اومدیم بیرون
ساناز : بیشعور نفهم عجب سوالاتی داده بود انگار می‌خوایم مدرک پزشکی بگیریم ، انگار اگه کمی آسونتر سوال میداد آسمون به زمین می‌رسید
پریسا : بگو نخوندم دیگه وگرنه همه سوالات از تو کتاب بود
ساناز : تو یکی دیگه خفه شو خانم خرخون فقط منتظر یه فرصتم که دهنتو سرویس کنم نزدیک بود به خاطر خود شما خرخونیت به باد بره
پریسا : اییششش حالا یه روزم من دیر کردم دهن منو سرویس کردی دیگه بسه
_راست میگه دیگه نزدیک بود رامون نده
پریسا : خیلی خوب بابا تو هم شروع نکن
نشستیم روی یه نیمکت کنار محوطه دانشگاه
پریسا : بچه ها امشب مامان و بابام میرن شمال
_عه چرا چیشده ؟
پریسا : حال دایی همون بد شده مامان میره بهش سر بزنه
ساناز : تو هم میری
پریسا : نه بابا درس و دانشگاه نمیزاره وگرنه میرفتم
_خب نمیشه که تنها باشی بیا پیش من
پریسا : باشه ببینم چی میشه
ساناز : آی آی نداشتیم دیگه میخواید پارتی بگیرین بدون من ؟
_ پارتی که نداریم ولی خب جهنم و ضرر تو هم بیا
ساناز: برو بابا بیریخت بعدم ادای منو درآورد جهنم و ضرر تو خودت اول ضرر بودی دست و پا درآوردی
بچه ها داشتن میرفتن ساناز رفت ازشون بپرسه کجا میرن چند دقیقه بعد برگشت
ساناز: پاشید بریم
_کجا ؟
ساناز: استاد پناهی امروز نمیاد گفته میتونن برن خونه
_باشه بریم
سوار ماشین شدیم و برگشتیم منو به خونه رسوندن
_خب دیگه بچه ها امشب می‌بینمتون فعلا

امیدوارم خوشتون بیاد 🥰 لایک و فالو یادتون نره ❤️
#رمان_z
دیدگاه ها (۱)

#نفرین شده #پارت_یازدهم درو باز کردم و رفتم تو ، به همه سلام...

#نفرین شده #پارت_دوازدهم مامان با آب قند اومد بالا و کمی از ...

#نفرین شده #پارت_نهم _حالا تو اینقدرم به من امیدوار نباش ، م...

#نفرین شده #پارت_هشتم هر سه تامون رفتیم سمت راه پله ها ، گوش...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۳رفتم سمت اتاق کارم نشستم پشت میز و...

عشق ممنوع

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط