پارت ۷
پارت ۷
ویو کیوان
عجیب بود اصلا خجالت نکشیدم ولی خب قطعا اون خجالت کشیده پس بهتره براش توضیح بدم رفتم لباسام رو پوشیدم موهام رو خشک کردم
رفتم سوپرمارکت واس شام امشب یه چیزایی بگیرم گرفتم و شام رو هم درست کردم
کیوان : کیمیا؟
کیمیا : بله؟
کیوان : بیا شام
کیمیا : اومدم
کیوان : خب دیگه بشین
کیمیا : باشه
چند دیقه بعد
کیوان : میگم
کیمیا : بگو
کیوان : واسه چیزی که دیدی معذرت ، انقدر عجله رفتم حموم تا خونه آردی نشه لباسام و حوله ام رو یادم رفت هر چی هم تو رو صدا کردم جواب ندادی....
کیمیا : داشتم آهنگ گوش میکردم
کیوان : آره و منم مجبور شدم اونجوری بیام بیرون ببخشید
کیمیا : اشکال نداره اتفاقه
(غذا تموم شد)
کیمیا : من جمع میکنم تو برو
کیوان: نه صبح تو جمع کردی الان من جمع میکنم
کیمیا : باشه پس من میرم اتاقم
ویو کیمیا
از چیزی که دیده بودم خیلی خجالت کشیدم ولی آخه اتفاقه میوفته
گوشیمو برداشتم رفتم نت گردی ساعت ۸:۳۰ بود بعد از نت گردی حواسم به ساعت نبود ساعت رو که نگاه کردم ۱:۳۰ شب بود خوابم نمیومد
دیدم دره اتاقم دارن میزنن
کیمیا : بیا تو
(کیوان اومد)
کیوان : نگاه کیمیا میتونی تنها خونه بمونی من با دوستام برم بیرون
کیمیا : ( چون دفعه قبل رو یادش اومد گفت که نه نمیتونم میترسم تنهایی)
کیوان : خیلی خب
حالا که اینجوریه به یه شرط نمیرم
کیمیا : چه شرطی؟
کیوان : کل شب رو با هم حرف بزنیم و فیلم نگاه کنیم
کیمیا : خودتم خوب میدونه که از خدا خواسته ام
کیوان : اوک پس حله برو اتاقم منم میرم خوراکی و لبتاپ رو میارم
کیمیا : باشه
رفتم اتاقش عجیب بود برا اولین بار همچین شرطی گذاشته بود
کیوان : من اومدم
کیمیا : هوم
کیوان : چه ژانری نگاه کنیم؟
کیمیا: نمیدونم تو بگو
کیوان: ترسناک چطوره؟
کیمیا : خوبه ولی من میترسم
کیوان : من کنارتم دیگه میخوای از چی بترسی
کیمیا : باشه بابا حالا انقدر اِدعا نکن
کیوان : باشه 😒
ویو کیوان
فیلم رو زدیم من از بس فیلم ترسناک دیدم دیگه واقعا از هیچیش نمیترسم ولی انگار کیمیا میترسه
۳۰ دیقه بعد
احساس کردم کیمیا دارع میترسه ناخداگاه بغلش کردم دسته خودم هم نبود فقط بغلش کردم
=================================
پایان پارت ۷
همانطور که گفتم نصفش الهام گرفته از واقعیت😂
ویو کیوان
عجیب بود اصلا خجالت نکشیدم ولی خب قطعا اون خجالت کشیده پس بهتره براش توضیح بدم رفتم لباسام رو پوشیدم موهام رو خشک کردم
رفتم سوپرمارکت واس شام امشب یه چیزایی بگیرم گرفتم و شام رو هم درست کردم
کیوان : کیمیا؟
کیمیا : بله؟
کیوان : بیا شام
کیمیا : اومدم
کیوان : خب دیگه بشین
کیمیا : باشه
چند دیقه بعد
کیوان : میگم
کیمیا : بگو
کیوان : واسه چیزی که دیدی معذرت ، انقدر عجله رفتم حموم تا خونه آردی نشه لباسام و حوله ام رو یادم رفت هر چی هم تو رو صدا کردم جواب ندادی....
کیمیا : داشتم آهنگ گوش میکردم
کیوان : آره و منم مجبور شدم اونجوری بیام بیرون ببخشید
کیمیا : اشکال نداره اتفاقه
(غذا تموم شد)
کیمیا : من جمع میکنم تو برو
کیوان: نه صبح تو جمع کردی الان من جمع میکنم
کیمیا : باشه پس من میرم اتاقم
ویو کیمیا
از چیزی که دیده بودم خیلی خجالت کشیدم ولی آخه اتفاقه میوفته
گوشیمو برداشتم رفتم نت گردی ساعت ۸:۳۰ بود بعد از نت گردی حواسم به ساعت نبود ساعت رو که نگاه کردم ۱:۳۰ شب بود خوابم نمیومد
دیدم دره اتاقم دارن میزنن
کیمیا : بیا تو
(کیوان اومد)
کیوان : نگاه کیمیا میتونی تنها خونه بمونی من با دوستام برم بیرون
کیمیا : ( چون دفعه قبل رو یادش اومد گفت که نه نمیتونم میترسم تنهایی)
کیوان : خیلی خب
حالا که اینجوریه به یه شرط نمیرم
کیمیا : چه شرطی؟
کیوان : کل شب رو با هم حرف بزنیم و فیلم نگاه کنیم
کیمیا : خودتم خوب میدونه که از خدا خواسته ام
کیوان : اوک پس حله برو اتاقم منم میرم خوراکی و لبتاپ رو میارم
کیمیا : باشه
رفتم اتاقش عجیب بود برا اولین بار همچین شرطی گذاشته بود
کیوان : من اومدم
کیمیا : هوم
کیوان : چه ژانری نگاه کنیم؟
کیمیا: نمیدونم تو بگو
کیوان: ترسناک چطوره؟
کیمیا : خوبه ولی من میترسم
کیوان : من کنارتم دیگه میخوای از چی بترسی
کیمیا : باشه بابا حالا انقدر اِدعا نکن
کیوان : باشه 😒
ویو کیوان
فیلم رو زدیم من از بس فیلم ترسناک دیدم دیگه واقعا از هیچیش نمیترسم ولی انگار کیمیا میترسه
۳۰ دیقه بعد
احساس کردم کیمیا دارع میترسه ناخداگاه بغلش کردم دسته خودم هم نبود فقط بغلش کردم
=================================
پایان پارت ۷
همانطور که گفتم نصفش الهام گرفته از واقعیت😂
۲۷۱
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.