fake kook
fake kook
part*⁹¹
ده دقیقه بعد
تهیونگ: بیا داخل
کوک: من نمیتونم
تهیونگ: نترس چیزی نمیشه
کوک: ا.ت کجاست
تهیونگ: بالاست
کوک: خوب بنظر میرسم
تهیونگ: محشری بیا داخل
کوک: نیام بهتر نیست
تهیونگ: بیا دیگه تو چرا میترسی چیزی نمیشه
کوک: نمیترسم
تهیونگ: پس بیا
رفتیم داخل
کوک: سلام
پ: سلام بفرمایید بشینید
کوک: بله چشم
پ: یه چیزایی هست باید درباره ا.ت بگم
کوک: بفرمایید گوش میدم
پ: اول برو خوده ا.ت رو بیار اینجا
کوک: چشم
رفتم طبقه بالا
تق تق تق
ا.ت: نمیخوام بیام بیرون چقدر خستم میکنید
درو باز کردم رفتم داخل
کوک: ا.ت
ا.ت: تو اینجا
کوک: اومدم با پدرت حرف بزنم
ا.ت: 😳
کوک: گفت توهم بیای پایین
ا.ت: من
کوک: اره بیا
ا.ت: باشه
کوک: بیا دیگه
ا.ت: سلام پدر
پ: بیاید بشینید
ا.ت: بله
م: پدرت گفت بیای تا نظرشو درباره رابطه خودتو جونگکوک بگه
پ: من الان که فکرشو میکنم مسئله ای ندارم جونگکوک هم مثل پسرم
کوک: یعنی مسئله ای ندارید
پ: نه ولی ا.ت برو تو اتاقت
ا.ت: چشم
پ: خواستم درباره ا.ت اینو بگم که خیلی حواست به ا.ت باشه منظورم اینه چون تازه وارد خانواده ما شده هنوز زیاد چیزی نمیدونه
کوک: بله میفهمم متوجه شدم
پ: و مهم تر از هم اینکه لوسش نکن
کوک: منظورتون نمیفهمم
پ: کاری کن همه جلوش زانو بزنن یعنی الان دختره تو تبدیل به زنش کن بزرگش کن و اینکه لوسش نکن منظورم اینه بهش نگو عشقم عزیزم نفسم رفتارشو مثل خودت کن
کوک: بله متوجه شدم چشم
پ: خب برو با ا.ت حرف بزن
کوک: بله چشم
پ: تهیونگ توهن برو دنبالشون
تهیونگ: چشم
رفتم تو اتاق ا.ت
ا.ت: چیشد
کوک: عشقم
ا.ت: جونم
کوک: دلم خیلی برات تنگ شده بود
ا.ت: منم همینطور
کوک: بیام بوست کنم
ا.ت: بیا
تهیونگ: هیهیهی
کوک: چته
تهیونگ: تازه جونگهو گفت چی
ا.ت: پدرم چی گفت
تهیونگ: گفت نکن
کوک: مگه میتونم نکنم
ا.ت: 😳😳منظورتون چیه
تهیونگ: منظورش این بود که لوست نکنه
کوک: نه منظورش یه چیز دیگه بود😈
تهیونگ: جونگکوکا😂
ا.ت: شما دارید چی میگید😳😑
کوک: نترس عزیزم شوخی کردیم پدرت گفت ا.ت لوس نکن
تهیونگ: الان من چی بگم به پدرش
کوک: بهش بگو که کاملا جدی باهم بودن
تهیونگ: خیلی خیلی جدی😂
کوک: برو دیگه
تهیونگ: باشه
#کوک
#فیک
#سناریو
part*⁹¹
ده دقیقه بعد
تهیونگ: بیا داخل
کوک: من نمیتونم
تهیونگ: نترس چیزی نمیشه
کوک: ا.ت کجاست
تهیونگ: بالاست
کوک: خوب بنظر میرسم
تهیونگ: محشری بیا داخل
کوک: نیام بهتر نیست
تهیونگ: بیا دیگه تو چرا میترسی چیزی نمیشه
کوک: نمیترسم
تهیونگ: پس بیا
رفتیم داخل
کوک: سلام
پ: سلام بفرمایید بشینید
کوک: بله چشم
پ: یه چیزایی هست باید درباره ا.ت بگم
کوک: بفرمایید گوش میدم
پ: اول برو خوده ا.ت رو بیار اینجا
کوک: چشم
رفتم طبقه بالا
تق تق تق
ا.ت: نمیخوام بیام بیرون چقدر خستم میکنید
درو باز کردم رفتم داخل
کوک: ا.ت
ا.ت: تو اینجا
کوک: اومدم با پدرت حرف بزنم
ا.ت: 😳
کوک: گفت توهم بیای پایین
ا.ت: من
کوک: اره بیا
ا.ت: باشه
کوک: بیا دیگه
ا.ت: سلام پدر
پ: بیاید بشینید
ا.ت: بله
م: پدرت گفت بیای تا نظرشو درباره رابطه خودتو جونگکوک بگه
پ: من الان که فکرشو میکنم مسئله ای ندارم جونگکوک هم مثل پسرم
کوک: یعنی مسئله ای ندارید
پ: نه ولی ا.ت برو تو اتاقت
ا.ت: چشم
پ: خواستم درباره ا.ت اینو بگم که خیلی حواست به ا.ت باشه منظورم اینه چون تازه وارد خانواده ما شده هنوز زیاد چیزی نمیدونه
کوک: بله میفهمم متوجه شدم
پ: و مهم تر از هم اینکه لوسش نکن
کوک: منظورتون نمیفهمم
پ: کاری کن همه جلوش زانو بزنن یعنی الان دختره تو تبدیل به زنش کن بزرگش کن و اینکه لوسش نکن منظورم اینه بهش نگو عشقم عزیزم نفسم رفتارشو مثل خودت کن
کوک: بله متوجه شدم چشم
پ: خب برو با ا.ت حرف بزن
کوک: بله چشم
پ: تهیونگ توهن برو دنبالشون
تهیونگ: چشم
رفتم تو اتاق ا.ت
ا.ت: چیشد
کوک: عشقم
ا.ت: جونم
کوک: دلم خیلی برات تنگ شده بود
ا.ت: منم همینطور
کوک: بیام بوست کنم
ا.ت: بیا
تهیونگ: هیهیهی
کوک: چته
تهیونگ: تازه جونگهو گفت چی
ا.ت: پدرم چی گفت
تهیونگ: گفت نکن
کوک: مگه میتونم نکنم
ا.ت: 😳😳منظورتون چیه
تهیونگ: منظورش این بود که لوست نکنه
کوک: نه منظورش یه چیز دیگه بود😈
تهیونگ: جونگکوکا😂
ا.ت: شما دارید چی میگید😳😑
کوک: نترس عزیزم شوخی کردیم پدرت گفت ا.ت لوس نکن
تهیونگ: الان من چی بگم به پدرش
کوک: بهش بگو که کاملا جدی باهم بودن
تهیونگ: خیلی خیلی جدی😂
کوک: برو دیگه
تهیونگ: باشه
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۳.۳k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.