ازدواج اجباری♥ p22
ات. فک کردم تنهام گذاشتی فک کردم دوباره ترکم کردی(گریه)
ته. من هرگز این کارو نمیکنم رفته بودم برات دارو بگیرم بلند شو بریم تو لباستو عوض کن بریم
رفتن تو لباسشو ات عوض کرد بعد رفتن خونه
ته. چرا تو این خونه میموندی تو که از سیاه بدت میومد
ات. حس خوبی بهم میداد ته رو بغل کرد
ته. خیلی دوست دارم
ات. منم بیا بریم یه چی بخوریم گشنمه
ته. بریم رفتن یه چی خوردن رفتن فیلم ببینن
ات. چه فیلمی میبینی؟
ته. ام سریال ببینیم
ات. چه سریالی؟
ته. عشق مخفی
ات. چیزه مطمعنی؟
ته. امد جلو صورت ات یه بوسه رو لب ات گذاشت
ات. خجالت
ته. مطمئنم
ات. باشه قسمت اولشو دیدن(آخرش کارای خاک برسری داره بنده با داییم دیدم) داشتن فیلم میدن که یهو رسید همونجای خاک برسری
ات. نگاه میکنه با دقت(مث من🚶♀️)
ته. انگار خوشت میاد😏
ات. اصلا نشنید داره با دقت نگا میکنه
که یهو دختره لباس پسره رو در میاره(پیرهن نشو)
ته. یااا نگا نکن تلویزیون رو خاموش کرد
ات. چرا خاموش کردی داشتم نگا میکردم
ته. بدن لخت پسره رو؟
ات. شلوار که داشت
ته. امد جلو وشروع کرد به بوسیدن ات ات هم همراهی میکرد بعد ته ات رو از زیر رون پا بغل کرد برد چسبوند به دیوار بوسشون رو عمیق تر کرد تا اینکه در خونه باز شد
ماری. ات کجایی خونه ای
که ات و ته از هم جدا شدن
ماری امد جلو که ته رو دید
ماری. جیغغغغ تـ تـ تهیونگ؟(تعجب، ترس)
ته. چیزه ام ات فک کنم ریدیم
ات. آخرش که میفهمیدن ماری بزار بهت توضیح بدم بیا بشین ته یه لیوان آب بیار حتما ترسیده
ماری. خب نشستم اینجا چخبره این تهیونگه؟
ات. اره بعد همه چیو توضیح داد
ماری. خیلی بیشوری
ته. چرا؟
ماری. میگی چرا؟ چون این بدبخت تموم این 1سال رو فقط کارش گریه بود شبا لباستو بو میکرد میخوابید خیلی عوضی هستی(گریه)
ات. یااا گریه نکن ماری
ماری. زهر مارمولکو ماری
ته. تو چطوری امدی تو من که یادمه درو بسته بودم
ماری. کیلید یدونشو من دارم از وقتی شما رفتی این اسکلمون میخواست خودکشی کنه بخاطر همین شبا بعضی موقع بهش سر میزدم
ته. میخواستی خودکشی کنی؟(عصبی)
ات. ماری دهنت سرویس.. خب چیزه قبلا وقتی فک میکردم تو مرده بودی
ته. حتی اگه بمیرمم اجازه نداری خودکشی کنی فهمیدی
ات. هوم
ماری. عوق چندشاااا
ات. سوبین کوش
ماری. ای وای اونا تو راهن دارن میان اینجا
ات. خب بیان ولی اونا؟
ماری. هیونجینم باهاشونه
ته. ایشش
ات. هوم که زنگ در خورد
ات. خودم باز میکنم
ات رفت درو باز کرد هیونجین و سوبین امدن داخل
هیونجین. ات🫂
ات. خوش امدی🫂
سوبین. تـ تـ تـ تهیونگ(تعجب)
هیونجین از ات جداشد
هیونجین. واتتتت؟
ته امد دست ات رو گرفت چسبوند به خودش
ادامه دارد..
حمایت کنید 🥺♥
25لایک
25کامنت
ته. من هرگز این کارو نمیکنم رفته بودم برات دارو بگیرم بلند شو بریم تو لباستو عوض کن بریم
رفتن تو لباسشو ات عوض کرد بعد رفتن خونه
ته. چرا تو این خونه میموندی تو که از سیاه بدت میومد
ات. حس خوبی بهم میداد ته رو بغل کرد
ته. خیلی دوست دارم
ات. منم بیا بریم یه چی بخوریم گشنمه
ته. بریم رفتن یه چی خوردن رفتن فیلم ببینن
ات. چه فیلمی میبینی؟
ته. ام سریال ببینیم
ات. چه سریالی؟
ته. عشق مخفی
ات. چیزه مطمعنی؟
ته. امد جلو صورت ات یه بوسه رو لب ات گذاشت
ات. خجالت
ته. مطمئنم
ات. باشه قسمت اولشو دیدن(آخرش کارای خاک برسری داره بنده با داییم دیدم) داشتن فیلم میدن که یهو رسید همونجای خاک برسری
ات. نگاه میکنه با دقت(مث من🚶♀️)
ته. انگار خوشت میاد😏
ات. اصلا نشنید داره با دقت نگا میکنه
که یهو دختره لباس پسره رو در میاره(پیرهن نشو)
ته. یااا نگا نکن تلویزیون رو خاموش کرد
ات. چرا خاموش کردی داشتم نگا میکردم
ته. بدن لخت پسره رو؟
ات. شلوار که داشت
ته. امد جلو وشروع کرد به بوسیدن ات ات هم همراهی میکرد بعد ته ات رو از زیر رون پا بغل کرد برد چسبوند به دیوار بوسشون رو عمیق تر کرد تا اینکه در خونه باز شد
ماری. ات کجایی خونه ای
که ات و ته از هم جدا شدن
ماری امد جلو که ته رو دید
ماری. جیغغغغ تـ تـ تهیونگ؟(تعجب، ترس)
ته. چیزه ام ات فک کنم ریدیم
ات. آخرش که میفهمیدن ماری بزار بهت توضیح بدم بیا بشین ته یه لیوان آب بیار حتما ترسیده
ماری. خب نشستم اینجا چخبره این تهیونگه؟
ات. اره بعد همه چیو توضیح داد
ماری. خیلی بیشوری
ته. چرا؟
ماری. میگی چرا؟ چون این بدبخت تموم این 1سال رو فقط کارش گریه بود شبا لباستو بو میکرد میخوابید خیلی عوضی هستی(گریه)
ات. یااا گریه نکن ماری
ماری. زهر مارمولکو ماری
ته. تو چطوری امدی تو من که یادمه درو بسته بودم
ماری. کیلید یدونشو من دارم از وقتی شما رفتی این اسکلمون میخواست خودکشی کنه بخاطر همین شبا بعضی موقع بهش سر میزدم
ته. میخواستی خودکشی کنی؟(عصبی)
ات. ماری دهنت سرویس.. خب چیزه قبلا وقتی فک میکردم تو مرده بودی
ته. حتی اگه بمیرمم اجازه نداری خودکشی کنی فهمیدی
ات. هوم
ماری. عوق چندشاااا
ات. سوبین کوش
ماری. ای وای اونا تو راهن دارن میان اینجا
ات. خب بیان ولی اونا؟
ماری. هیونجینم باهاشونه
ته. ایشش
ات. هوم که زنگ در خورد
ات. خودم باز میکنم
ات رفت درو باز کرد هیونجین و سوبین امدن داخل
هیونجین. ات🫂
ات. خوش امدی🫂
سوبین. تـ تـ تـ تهیونگ(تعجب)
هیونجین از ات جداشد
هیونجین. واتتتت؟
ته امد دست ات رو گرفت چسبوند به خودش
ادامه دارد..
حمایت کنید 🥺♥
25لایک
25کامنت
۲۳.۹k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.