پارت۹
- واه واه چه گوشت تلخی
حوصله کل انداختن نداشتم خدا رو شکر یه پیر مرد از راه رسید و اونم در رفت. دوباره رفتم بغل خیابون و منتظر
تاکسی موندم. یه ده دقیقه ای طول کشید تا یه تاکسی که از خوش شانسی من چهار صد و پنج بود از راه رسید.
سرشو اورد بیرون و با منتظر موند که من مسیرو بهش بگم.
- .... ٠٥٥٥ تومن
- کمتر از شیش تومن نمی شه
می دونستم که داره زیاد میگه اما اصال حال و حوصله ی منتظر موندم داشتم به خاطر همین هم سوار شدم. تنها
چیزی که سکوت ماشین رو می شکست صدای اهنگی بود که از ضبط صوت ماشین میومد. سرمو به شیشه ی سمت
چپ ماشین چسبوندم و تصمیم گرفتم واسه یه ساعت هم که شده از فکر محمودی اشغال بیرون بیام. به خاطر همین
هم خودمو به اهنگی که در حال پخش بود سپردم.
کنار سیب و رازقی نشسته عطر عاشقی
من از تبار خستگی بی خبر از دل بستگی
عااااااااااااشقم
ابر شدم صدا شدی شاه شدم گدا شدی
شعر شدم قلم شدی عشق شدم تو غم شدی
لیالی من! دریای من! اسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو گمشده در صدای تو
من عاشقم مجنون تو گم گشته در بارون تو
مجنون لیلی بی خبر، در کوچه هایت در به در
مست و پریشون و خراب، هر ارزو نقش بر اب
شاید که روزی عاقبت اروم بگیرد در دلت...
کنار هر ستاره ای نشسته ابر پاره ای
من از تبار سادگی، بی خبر از دل دادگی
عاااااااااااااااااشقم
ماه شدم ابر شدی، اشک شدم صبر شدی
برف شدم اب شدی، قصه شدم خواب شدی
لیالی من دریای من! اسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو، گم شده در صدای تو
من عاشقم مجنون تو، گم گشته در بارون تو
مجنون لیلی بی خبر، در کوچه هایت در به در
مست و پریشون و خراب، هر ارزو نقش بر اب
شاید که روزی عاقبت اروم بگیرد در دلم....
) مجنون لیلی< مازیار فالحی(
حوصله کل انداختن نداشتم خدا رو شکر یه پیر مرد از راه رسید و اونم در رفت. دوباره رفتم بغل خیابون و منتظر
تاکسی موندم. یه ده دقیقه ای طول کشید تا یه تاکسی که از خوش شانسی من چهار صد و پنج بود از راه رسید.
سرشو اورد بیرون و با منتظر موند که من مسیرو بهش بگم.
- .... ٠٥٥٥ تومن
- کمتر از شیش تومن نمی شه
می دونستم که داره زیاد میگه اما اصال حال و حوصله ی منتظر موندم داشتم به خاطر همین هم سوار شدم. تنها
چیزی که سکوت ماشین رو می شکست صدای اهنگی بود که از ضبط صوت ماشین میومد. سرمو به شیشه ی سمت
چپ ماشین چسبوندم و تصمیم گرفتم واسه یه ساعت هم که شده از فکر محمودی اشغال بیرون بیام. به خاطر همین
هم خودمو به اهنگی که در حال پخش بود سپردم.
کنار سیب و رازقی نشسته عطر عاشقی
من از تبار خستگی بی خبر از دل بستگی
عااااااااااااشقم
ابر شدم صدا شدی شاه شدم گدا شدی
شعر شدم قلم شدی عشق شدم تو غم شدی
لیالی من! دریای من! اسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو گمشده در صدای تو
من عاشقم مجنون تو گم گشته در بارون تو
مجنون لیلی بی خبر، در کوچه هایت در به در
مست و پریشون و خراب، هر ارزو نقش بر اب
شاید که روزی عاقبت اروم بگیرد در دلت...
کنار هر ستاره ای نشسته ابر پاره ای
من از تبار سادگی، بی خبر از دل دادگی
عاااااااااااااااااشقم
ماه شدم ابر شدی، اشک شدم صبر شدی
برف شدم اب شدی، قصه شدم خواب شدی
لیالی من دریای من! اسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو، گم شده در صدای تو
من عاشقم مجنون تو، گم گشته در بارون تو
مجنون لیلی بی خبر، در کوچه هایت در به در
مست و پریشون و خراب، هر ارزو نقش بر اب
شاید که روزی عاقبت اروم بگیرد در دلم....
) مجنون لیلی< مازیار فالحی(
۲۲۷
۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.