زندگی یک شیطان
پارت 26
*گرسی تو هم با میای مامانتم با من
%باشهههههههههههه
-برداستم بریم
*گریسی تو حاضری
%اهم بریم
ویو کوک با سرعت برق رفتیم اما پگی جا مونده بود (برقش ضعیف بود🤣🤣)
برگشتم اونم با خودم آوردم توی ی دقیقه رسیدیم ب دنیای اولیه حساب کتاب همه آدما از وقتی که ب دنیا میان تا زمان مرگشون اینجاست
ویو پگی
گریسی نشسته بود داشت چیپس می خورد کوکم داشت با یکی حرف میزد منم داشتم برای خودم میگشتم که یه دریچه توجهمو جلب کرد یه در کوچولو بود کنارش یدونه قفل بود فهمیدم که اینجا همیشه قفل ولی الان باز مونده بود فوضولیم گل کرد و رفتم تو باید چهاردست و پا راه میرفتم از بس که کوچیک بود کمی رفتم جلو رسیدم ب ی سرسره نارنجی ازش سر خوردم و افتادم توی یه جای نرم دیدم یکی داره میاد سمتم من فعلا پاشاهو میدیدم کفشاش برق میزد شلوار تنگی پوشیده بود یکم بالاترو نگاه کردم ی کت چرمی سیاه پوشیده بود و موهاش فر بود دقیقا مث کوک البته موهای کوک فرش کمتره ی عینک شب نارنجی هم داشت فک کنم کراش زدم من پخش شده بودم رو زمین اونم سر پا بود پاشدم و سریع خودمو جمع و جور کردم
ناشناس:تو دیگه کی هستی و با اجازه کی اومدی اینجا؟
-من من چیزه اسمم پگی دیدم در باز بود کنجکاو بودم اومدم ناراحتی برم
ناشناس:پگی پگی عاااااااااام مطمئنم ی جایی شنیدم عاااااااا آها پگی جانگ درسته
-اهم
ناشناس:خب آره من پرونده تو رو توی لیست دنیای موازی دیدم تو از اولشم انسان نبودی و بعد ب دنیای موازی تبعید شدی اون جا جای بهتری می تونن ازت مراقبت کنن البته اگه خودت کار دست خودت ندی
-عاااا معذرت می خوام ولی من هیچی از حرفات متوجه نمیشم
ناشناس:آها (مثلا صدای ی خنده کوچیکه🤣🤣) متوجه میشی
ناشناس: فعلا پاشو ببرمت بیرون آخه اینجا دنیای زیرین تو که اومدی اینجا ب هیچ وجه نمی تونی بر گردی فقط من میتونم بر گردم و الان بهت کمک می کنم و تو هم بعدا جبران می کنی
-آها فک کنم توی دنیا های شما اصن اثری از تأرف وجود نداره
ناشناس:دقیقا
ویو پگی
منو برد بالا و دیدم کوک داره دنبالم میگرده تا منو با این پسره دید با اعصبانیت اومد سمتم و می خواست حرف بزنه که خشکش زد داشت ب پسره نگاه می کرد و پسره هم ب کوک نگاه می کرد جوری نگاه می کردن ک انگار دوست قدیمین
*کایِن؟
کاین : کوک؟
بعد دوتا لبخند گشاد رو دهن هر دو باز شد و همدیگرو بغل کردن
اه اه اه چندش
ویو پگی
نشسته بودیم و باهم ناهار می خوردیم کاین هم با ما بود من هنوزم نفهمیدم این کاین کیه
(علامت کاین °)
-عااااا کوک
*چیه
-میشه ایشونو معرفی کنی
*عاااا ببخشید یادم رفت اسم این کاین بردار کوچیک ترم البته برادر لینداست ولی عین برادر خودمه وقتی بچه بود گم شد تقریبا 100 سالش بود
-😐😐😐
-100 سال بچس؟😐
*اینجا بعله
ادامه دارد...
*گرسی تو هم با میای مامانتم با من
%باشهههههههههههه
-برداستم بریم
*گریسی تو حاضری
%اهم بریم
ویو کوک با سرعت برق رفتیم اما پگی جا مونده بود (برقش ضعیف بود🤣🤣)
برگشتم اونم با خودم آوردم توی ی دقیقه رسیدیم ب دنیای اولیه حساب کتاب همه آدما از وقتی که ب دنیا میان تا زمان مرگشون اینجاست
ویو پگی
گریسی نشسته بود داشت چیپس می خورد کوکم داشت با یکی حرف میزد منم داشتم برای خودم میگشتم که یه دریچه توجهمو جلب کرد یه در کوچولو بود کنارش یدونه قفل بود فهمیدم که اینجا همیشه قفل ولی الان باز مونده بود فوضولیم گل کرد و رفتم تو باید چهاردست و پا راه میرفتم از بس که کوچیک بود کمی رفتم جلو رسیدم ب ی سرسره نارنجی ازش سر خوردم و افتادم توی یه جای نرم دیدم یکی داره میاد سمتم من فعلا پاشاهو میدیدم کفشاش برق میزد شلوار تنگی پوشیده بود یکم بالاترو نگاه کردم ی کت چرمی سیاه پوشیده بود و موهاش فر بود دقیقا مث کوک البته موهای کوک فرش کمتره ی عینک شب نارنجی هم داشت فک کنم کراش زدم من پخش شده بودم رو زمین اونم سر پا بود پاشدم و سریع خودمو جمع و جور کردم
ناشناس:تو دیگه کی هستی و با اجازه کی اومدی اینجا؟
-من من چیزه اسمم پگی دیدم در باز بود کنجکاو بودم اومدم ناراحتی برم
ناشناس:پگی پگی عاااااااااام مطمئنم ی جایی شنیدم عاااااااا آها پگی جانگ درسته
-اهم
ناشناس:خب آره من پرونده تو رو توی لیست دنیای موازی دیدم تو از اولشم انسان نبودی و بعد ب دنیای موازی تبعید شدی اون جا جای بهتری می تونن ازت مراقبت کنن البته اگه خودت کار دست خودت ندی
-عاااا معذرت می خوام ولی من هیچی از حرفات متوجه نمیشم
ناشناس:آها (مثلا صدای ی خنده کوچیکه🤣🤣) متوجه میشی
ناشناس: فعلا پاشو ببرمت بیرون آخه اینجا دنیای زیرین تو که اومدی اینجا ب هیچ وجه نمی تونی بر گردی فقط من میتونم بر گردم و الان بهت کمک می کنم و تو هم بعدا جبران می کنی
-آها فک کنم توی دنیا های شما اصن اثری از تأرف وجود نداره
ناشناس:دقیقا
ویو پگی
منو برد بالا و دیدم کوک داره دنبالم میگرده تا منو با این پسره دید با اعصبانیت اومد سمتم و می خواست حرف بزنه که خشکش زد داشت ب پسره نگاه می کرد و پسره هم ب کوک نگاه می کرد جوری نگاه می کردن ک انگار دوست قدیمین
*کایِن؟
کاین : کوک؟
بعد دوتا لبخند گشاد رو دهن هر دو باز شد و همدیگرو بغل کردن
اه اه اه چندش
ویو پگی
نشسته بودیم و باهم ناهار می خوردیم کاین هم با ما بود من هنوزم نفهمیدم این کاین کیه
(علامت کاین °)
-عااااا کوک
*چیه
-میشه ایشونو معرفی کنی
*عاااا ببخشید یادم رفت اسم این کاین بردار کوچیک ترم البته برادر لینداست ولی عین برادر خودمه وقتی بچه بود گم شد تقریبا 100 سالش بود
-😐😐😐
-100 سال بچس؟😐
*اینجا بعله
ادامه دارد...
۱۲.۸k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.