زندگی یک شیطان
پارت 25
*تو برو تو اتاق من با پدر بزرگ حرف دارم زود میام
-باش
ویو پکی
رفتم تو اتاق و لباسو درآوردم و رفتم حموم فکرم خیلی درگیر شد وسطای حموم دوباره یادم افتاد که نباید برم حموم و سریع اومدم بیرون ی لباس ساده پوشیدم موهامو خشک کردم و نشستم با گوشیم ور رفتم تو اینستا یه پست توجهمو جلب کرد عکس من بود کپشنو چک کردم
«گم شده پگی جانگ
25 ساله زاده سئول
...........اگه پیداش کردین لطفاً تو دایرکت پیام بدین🥺🥺»
اوخی میدونم نگرانم شدن ولی خب چیکار کنم حداقل اگه دایی بود می تونست کمکم کنه ولی اون از دنیای موازی طرد شده
ویو کوک
رفام اتاق پدر بزرگ
تق تق تق (صدای آشنایی میاد🙂🙃🤣)
+بیا تو
*بابا بزرگ
+جان
*خبر داغ
+بیا بشین تعریف من ببینم
رفتم نشستمو همه چیو گفتم و پدر بزرگم در مورد دوتا جاسوس گفت فک نمی کنم اون جن غربی باشه آخه دستشو ندیدم اما نمی تونم زود قضاوت کنم از کجا معلوم این نقشه شون نیست
از پدر بزرگ خدافظی کردم داشتم میرفتم سمت اتاقم که صدای جیغ ملیحی شنیدم رفتم ببینم از کجا میاد دیدم از اتاق لیندا میاد بعله شوهرش برگشته بودو داشتن تولید محتوا میکردن اما گریسی کجا بود بی خیال برگشتم اتاقم دیدم گرسی و پگی نشستن دارن گیم بازی میکنن
%داییییییی ترو خدا ی کاری بکن همش میبازم
*بده من برو اونور
ویو پکی
کوک دسته رو از گریسی گرفت و خودش اومد تو بازی خدا کمکم کنه اگه ببازم آبروم میره
*خب که اینطور خانوم چانگ می خوای طعم شیرین باخت رو بچشی
-ههه تو از قبل چشیدی برا من چیزی نمونده
*میبینیم
-باش میبینیم
دو دست بازی کردیم دست اول من بردم دست دوم کوک 🙂 و بحث اینکه من بهترم یا کوک تا 10 دقیقه ادامه داشت که گریسی آخر سر گفت ی دست دیگه هم بازی کنیم ببینیم بازنده واقعی کیه
یه دست دیگه هم بازی کردیم رقابت تنگاتنگی بود که آخریا گوشی کوک زنگ خورد فک کنم واجب بود آخه دسته رو انداخت زمین و رفت اون ور جواب داد
چون کوک رفت من بردم (خسته نباشی🙄🙄)
کوک بعد تموم شدن تلفنش اومد و گفت
*پگی جمع کن چند روزی نیستیم
-کجا داریم میریم
*میفهمی فرض کن داریم میریم کوه همه وسایل لازمو بردار از لباس سرد و گرم گرفته تا شارژر گوشی
-نه بابا نمی خواد گوشیمو شارژرو کارت بانکیم بسه
*یادت که نرفته اینجا پول ب درد نمی خوره در ضمن مگه تو کارت بانکیت اینجاست
-عام خوب راست میگی
*بی خیال خرج سفرت با من برو گوشی و شارژرتو بردار بریم
%دایی دار
*گریسی تو هم با ما میای مامانتم با من
%باشهههههههه
ادامه دارد.....
*تو برو تو اتاق من با پدر بزرگ حرف دارم زود میام
-باش
ویو پکی
رفتم تو اتاق و لباسو درآوردم و رفتم حموم فکرم خیلی درگیر شد وسطای حموم دوباره یادم افتاد که نباید برم حموم و سریع اومدم بیرون ی لباس ساده پوشیدم موهامو خشک کردم و نشستم با گوشیم ور رفتم تو اینستا یه پست توجهمو جلب کرد عکس من بود کپشنو چک کردم
«گم شده پگی جانگ
25 ساله زاده سئول
...........اگه پیداش کردین لطفاً تو دایرکت پیام بدین🥺🥺»
اوخی میدونم نگرانم شدن ولی خب چیکار کنم حداقل اگه دایی بود می تونست کمکم کنه ولی اون از دنیای موازی طرد شده
ویو کوک
رفام اتاق پدر بزرگ
تق تق تق (صدای آشنایی میاد🙂🙃🤣)
+بیا تو
*بابا بزرگ
+جان
*خبر داغ
+بیا بشین تعریف من ببینم
رفتم نشستمو همه چیو گفتم و پدر بزرگم در مورد دوتا جاسوس گفت فک نمی کنم اون جن غربی باشه آخه دستشو ندیدم اما نمی تونم زود قضاوت کنم از کجا معلوم این نقشه شون نیست
از پدر بزرگ خدافظی کردم داشتم میرفتم سمت اتاقم که صدای جیغ ملیحی شنیدم رفتم ببینم از کجا میاد دیدم از اتاق لیندا میاد بعله شوهرش برگشته بودو داشتن تولید محتوا میکردن اما گریسی کجا بود بی خیال برگشتم اتاقم دیدم گرسی و پگی نشستن دارن گیم بازی میکنن
%داییییییی ترو خدا ی کاری بکن همش میبازم
*بده من برو اونور
ویو پکی
کوک دسته رو از گریسی گرفت و خودش اومد تو بازی خدا کمکم کنه اگه ببازم آبروم میره
*خب که اینطور خانوم چانگ می خوای طعم شیرین باخت رو بچشی
-ههه تو از قبل چشیدی برا من چیزی نمونده
*میبینیم
-باش میبینیم
دو دست بازی کردیم دست اول من بردم دست دوم کوک 🙂 و بحث اینکه من بهترم یا کوک تا 10 دقیقه ادامه داشت که گریسی آخر سر گفت ی دست دیگه هم بازی کنیم ببینیم بازنده واقعی کیه
یه دست دیگه هم بازی کردیم رقابت تنگاتنگی بود که آخریا گوشی کوک زنگ خورد فک کنم واجب بود آخه دسته رو انداخت زمین و رفت اون ور جواب داد
چون کوک رفت من بردم (خسته نباشی🙄🙄)
کوک بعد تموم شدن تلفنش اومد و گفت
*پگی جمع کن چند روزی نیستیم
-کجا داریم میریم
*میفهمی فرض کن داریم میریم کوه همه وسایل لازمو بردار از لباس سرد و گرم گرفته تا شارژر گوشی
-نه بابا نمی خواد گوشیمو شارژرو کارت بانکیم بسه
*یادت که نرفته اینجا پول ب درد نمی خوره در ضمن مگه تو کارت بانکیت اینجاست
-عام خوب راست میگی
*بی خیال خرج سفرت با من برو گوشی و شارژرتو بردار بریم
%دایی دار
*گریسی تو هم با ما میای مامانتم با من
%باشهههههههه
ادامه دارد.....
۲۲.۷k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.