• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part47
#leoreza
ارسلان:خب دیگه وایستین پشت تور دیگه
شدیم دو تا تیم از قرار چون پارسا علاقه ای به این بازی نداشت شد تماشاچیمون
و هر تیم گروه 4 نفره ی خودش رو درست کرد
گروه اول ارسلان ، نیکا ، دیانا ، متین
و ما هم شدیم مهشاد ، پانیذ و محراب
اخ که دلم لک زده بود واسه والیبال
پارسا : بازی کنین دیگه
دیانا:وایسا متین توپ رو از ماشین بیار بعد دیگه
پانیذ:نگفتی طرف کیا هستی
پارسا:منتظره بازیم
محراب ژست خاصی گرف
محراب:یعنی نمیخای مارو انتخاب کنی
ارسلان:اصن کی گف شما رو انتخاب میکنه
پانیذ اومد کنارم
پانیذ:نگا کنه اومدم فقط یدونه سوال پرسیدم کم مونده همو تیکه پاره کننن
لبخندی زدم
رضا:اشکال نداره یکم ما میخندیم
پشت پلک نازکی کردم
پانیذ:تنقلاتم میارم میچسبه
خنده ای کردم
رضا:رز وحشی
لبخندی زد
پانیذ:بازی
رضا:یادمون رفتاا
به سمت بچها برگشتم
رضا:عای بازی یادمون رفتاا
از بحث کشیدمشون بیرون و بازی رو شروع کردیم
انقدر غرق بازی بودیم که تا غروب شب داشتیم بازی میکردیم
که اخر بازی بود و اخرین سرویس بازی از طرف ما بود
محراب:خب کی میزنه
پانیذ و رضا: منن
رضا:تو میخای بزنی
پانیذ:اره چه اشکالی داره اون همه تو محراب زدین یه دونه هم من
محراب:راست میگه عادلانه باشیم دیگه
سری تکون دادم و توپ رو دادم به پانیذ
که گرف
به ثانیه نکشید سرویس رو زد شد گل
محراب:عااا ماشالله
کف دستام کوبیدم به دست پانیذ که کشیدمش تو بغلم
رضا:اوووخخخ افرینن بابا
از بغلم اومد بیرون
پانیذ: باشه خفه شدم
مهشاد:شب شداا
ارسلان:ارهه ما که اینجاییم بریم بساط کباب مونم بیاریم
متین:پارسا کوو نیستش
محراب:ایناه.. واا این پسر کجاستتت
مهشاد:رضا زنگ بزن بهش
گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم بهش بعد چند بوق برداشت
رضا: معلومه تو کجایی
پارسا:دارم میام
رضا:کجا رفته بودیم
پارسا:قطع کن دارم میام نمیتونم حرف بزنم
باشع ای گفتم گوشی رو قطع کردم
نیکا:کجاست
رضا :داره میاد نزدیکه
ارسلان:بریم اونجا بشینیم
همگی جای که ارسلان گف رفتیم و نشستیم
اتشی درست کردم گرم بشیم دور هم نشسته بودیم و ساحل تو تاریکی فرو رفته بود فقط چند جا روشن بود
نیم ساعت بعد پارسا با منقل و کباب اومد
واقعا این پسر ذهن همه رو خونده بود
کباب ها رو پختیم و کنار هم نشستیم..
.
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
#part47
#leoreza
ارسلان:خب دیگه وایستین پشت تور دیگه
شدیم دو تا تیم از قرار چون پارسا علاقه ای به این بازی نداشت شد تماشاچیمون
و هر تیم گروه 4 نفره ی خودش رو درست کرد
گروه اول ارسلان ، نیکا ، دیانا ، متین
و ما هم شدیم مهشاد ، پانیذ و محراب
اخ که دلم لک زده بود واسه والیبال
پارسا : بازی کنین دیگه
دیانا:وایسا متین توپ رو از ماشین بیار بعد دیگه
پانیذ:نگفتی طرف کیا هستی
پارسا:منتظره بازیم
محراب ژست خاصی گرف
محراب:یعنی نمیخای مارو انتخاب کنی
ارسلان:اصن کی گف شما رو انتخاب میکنه
پانیذ اومد کنارم
پانیذ:نگا کنه اومدم فقط یدونه سوال پرسیدم کم مونده همو تیکه پاره کننن
لبخندی زدم
رضا:اشکال نداره یکم ما میخندیم
پشت پلک نازکی کردم
پانیذ:تنقلاتم میارم میچسبه
خنده ای کردم
رضا:رز وحشی
لبخندی زد
پانیذ:بازی
رضا:یادمون رفتاا
به سمت بچها برگشتم
رضا:عای بازی یادمون رفتاا
از بحث کشیدمشون بیرون و بازی رو شروع کردیم
انقدر غرق بازی بودیم که تا غروب شب داشتیم بازی میکردیم
که اخر بازی بود و اخرین سرویس بازی از طرف ما بود
محراب:خب کی میزنه
پانیذ و رضا: منن
رضا:تو میخای بزنی
پانیذ:اره چه اشکالی داره اون همه تو محراب زدین یه دونه هم من
محراب:راست میگه عادلانه باشیم دیگه
سری تکون دادم و توپ رو دادم به پانیذ
که گرف
به ثانیه نکشید سرویس رو زد شد گل
محراب:عااا ماشالله
کف دستام کوبیدم به دست پانیذ که کشیدمش تو بغلم
رضا:اوووخخخ افرینن بابا
از بغلم اومد بیرون
پانیذ: باشه خفه شدم
مهشاد:شب شداا
ارسلان:ارهه ما که اینجاییم بریم بساط کباب مونم بیاریم
متین:پارسا کوو نیستش
محراب:ایناه.. واا این پسر کجاستتت
مهشاد:رضا زنگ بزن بهش
گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم بهش بعد چند بوق برداشت
رضا: معلومه تو کجایی
پارسا:دارم میام
رضا:کجا رفته بودیم
پارسا:قطع کن دارم میام نمیتونم حرف بزنم
باشع ای گفتم گوشی رو قطع کردم
نیکا:کجاست
رضا :داره میاد نزدیکه
ارسلان:بریم اونجا بشینیم
همگی جای که ارسلان گف رفتیم و نشستیم
اتشی درست کردم گرم بشیم دور هم نشسته بودیم و ساحل تو تاریکی فرو رفته بود فقط چند جا روشن بود
نیم ساعت بعد پارسا با منقل و کباب اومد
واقعا این پسر ذهن همه رو خونده بود
کباب ها رو پختیم و کنار هم نشستیم..
.
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
۱۲.۸k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.