• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part49
#leoreza
قهقهه ای سر دادم که دستش رو گذاشت رو دهنم
پانیذ:الان همه میریزن اینجاا
باشه ای گفتم که دستش رو برداشت خودمو کنترل کردم
رضا:خب چطوری خاستگاری کنم هوم
چشاش گرد شد
پانیذ:میریم عقد میکنیم تموم میشه دیگه
رضا:نه دیگه ما باید به شما پیشنهاد بدیم شما ناز کنی من بیام نازت رو بخرم اوووو کلی کاره
عقی به حالت نمایشی زد
پانیذ:اه اه چندش
خنده ای کردم و چشمکی تحویلش دادم و بلند شدم و کمی خم شدم بوسه ای به لبش زدم که چشاش چهار تا شد
رضا:شبت بخیر نامزد وحشی
چینی به بینیش داد
پانیذ:شبت بخیر نامزد بی عضو
لب گزیدم تا نخندم سری تکون دادم و از اتاق اومدم بیرون
نفسی گرفتم و رفتم طبقه ی پایین انگار دلم نمیخاست امشب بخابم
سوشرتی که گذاشته بودم رو دسته ی مبل رو برداشتم و رفتم حیاط تا قدم بزنم .....
#paniz
دیونه ای نثارش کردم و چمدونم گذاشتم جلو در
پانیذ:ببینه اومدنی یه چمدون بود الان شد دوتا
سری تکون دادم رفتم جلو پنجره و درو باز کردم تا یکم هوای اتاق عوض بشه چشم خورد به رضا
لبخندی زدم باید به دیانا میگفتم ولی نمیدونستم الان بیدار یا نه
گوشیم برداشتم و تکست خالی فرستادم که سین زد
پانیذ:پس بیداری
براش تایپ کردم بیاد اتاقم منتظر جوابش نشدم گذاشتمش رو میز و باز از پنجره بهش زل زدم چی میشد حداقل این ازدواج یکم واقعی باشه
تقه ای به در خورد و بعد دیانا اومد تو لبخندی زدم که اومد روبرو کنار پنجره
دیانا:چیع میخندی دست به گل اب ندادی که
ابرویی بالا انداختم
دیانا:خب از اول تعریف کن تا اخر
پانیذ: نمیدونم هم خوشحالم هم بد اینجوری بگم یکم ریسک پذیرم
دیانا که سر در نیاورد هوفی کشیدم
پانیذ:رضا بهم پیشنهاد ازدواج داده
چشای دیانا کم مونده بود از کاسه بزنه بیرون
دیانا:چی گفتی تو (داد)
با دادش توجه رضا از پایین بهمون جلب شد
بی پروا لب زدم
پانیذ:چته داره نگامون میکنه
با حرفی که زدم دیانا هم پایین رو نگاه کرد
دیانا:تو به این پیشنهاد دادی
رضا که بهت زده نگامون میکرد که با ابرو بهش فهموندم قضیع رو نمیخام بگم که خداروشکر گرف
دیانا: با توام دارم میگم تو به این پیشنهاد دادی
رضا یه نگاه به من کرد بعد به دیانا و لبخندی زد
رضا:اره پیشنهاد دادم اتفاقا اول همین سفر بهش دادم همین که رسیدم بهش دادم
دیانا رو به من کرد و غیض گف
دیانا:اها بعد به من میگی اره ورپریده
بعد یه نیشگونی از بازوم گرف که صدام دراومد و پشت بندش صدای طلبکار رضا
رضا:ای زنداداش زنم رو کبود کردی دیگه
واقعا این مرد یه بازیگر بود واسه خودش
دیانا: زنداداش کوف تا دیروز دیانا بودم الان شدم زنداداش اره...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part49
#leoreza
قهقهه ای سر دادم که دستش رو گذاشت رو دهنم
پانیذ:الان همه میریزن اینجاا
باشه ای گفتم که دستش رو برداشت خودمو کنترل کردم
رضا:خب چطوری خاستگاری کنم هوم
چشاش گرد شد
پانیذ:میریم عقد میکنیم تموم میشه دیگه
رضا:نه دیگه ما باید به شما پیشنهاد بدیم شما ناز کنی من بیام نازت رو بخرم اوووو کلی کاره
عقی به حالت نمایشی زد
پانیذ:اه اه چندش
خنده ای کردم و چشمکی تحویلش دادم و بلند شدم و کمی خم شدم بوسه ای به لبش زدم که چشاش چهار تا شد
رضا:شبت بخیر نامزد وحشی
چینی به بینیش داد
پانیذ:شبت بخیر نامزد بی عضو
لب گزیدم تا نخندم سری تکون دادم و از اتاق اومدم بیرون
نفسی گرفتم و رفتم طبقه ی پایین انگار دلم نمیخاست امشب بخابم
سوشرتی که گذاشته بودم رو دسته ی مبل رو برداشتم و رفتم حیاط تا قدم بزنم .....
#paniz
دیونه ای نثارش کردم و چمدونم گذاشتم جلو در
پانیذ:ببینه اومدنی یه چمدون بود الان شد دوتا
سری تکون دادم رفتم جلو پنجره و درو باز کردم تا یکم هوای اتاق عوض بشه چشم خورد به رضا
لبخندی زدم باید به دیانا میگفتم ولی نمیدونستم الان بیدار یا نه
گوشیم برداشتم و تکست خالی فرستادم که سین زد
پانیذ:پس بیداری
براش تایپ کردم بیاد اتاقم منتظر جوابش نشدم گذاشتمش رو میز و باز از پنجره بهش زل زدم چی میشد حداقل این ازدواج یکم واقعی باشه
تقه ای به در خورد و بعد دیانا اومد تو لبخندی زدم که اومد روبرو کنار پنجره
دیانا:چیع میخندی دست به گل اب ندادی که
ابرویی بالا انداختم
دیانا:خب از اول تعریف کن تا اخر
پانیذ: نمیدونم هم خوشحالم هم بد اینجوری بگم یکم ریسک پذیرم
دیانا که سر در نیاورد هوفی کشیدم
پانیذ:رضا بهم پیشنهاد ازدواج داده
چشای دیانا کم مونده بود از کاسه بزنه بیرون
دیانا:چی گفتی تو (داد)
با دادش توجه رضا از پایین بهمون جلب شد
بی پروا لب زدم
پانیذ:چته داره نگامون میکنه
با حرفی که زدم دیانا هم پایین رو نگاه کرد
دیانا:تو به این پیشنهاد دادی
رضا که بهت زده نگامون میکرد که با ابرو بهش فهموندم قضیع رو نمیخام بگم که خداروشکر گرف
دیانا: با توام دارم میگم تو به این پیشنهاد دادی
رضا یه نگاه به من کرد بعد به دیانا و لبخندی زد
رضا:اره پیشنهاد دادم اتفاقا اول همین سفر بهش دادم همین که رسیدم بهش دادم
دیانا رو به من کرد و غیض گف
دیانا:اها بعد به من میگی اره ورپریده
بعد یه نیشگونی از بازوم گرف که صدام دراومد و پشت بندش صدای طلبکار رضا
رضا:ای زنداداش زنم رو کبود کردی دیگه
واقعا این مرد یه بازیگر بود واسه خودش
دیانا: زنداداش کوف تا دیروز دیانا بودم الان شدم زنداداش اره...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۹.۹k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.