Part

#Part82
ناگهان جیغ زدم :
- به شناختن من‌ربطی نداره‌ !
نداره عوضضیییی
نمیفهمی تو چه وضعی ایم؟ نمیفهمییییییی
هیچ خاطره خوشی هم ازت ندارم .
مث تو قلب من از سنگ نیست که مرگت واسم آرزو باشه و درد کشیدنت لذت بخش !
- دهنت همیشه بازه نه؟
- همین الان به لطف تو نزدیک بود بمیرممممممم طلبکار هم هستی ؟
ضرب دستش باعث شد مث برق گرفته ها دستمو رو صورتم بزارم و مبهوت نگاهش کنم:
-اینکه تو ابنجایی . به خودت ربط داره نه من !
هرکسی تو زندگیش داره تاوان یه چیزیو پس میده . بگرد ببین چیکار کردی که اینجایی !
#سهراب
تیر اندازی .
حرف های اون مرد ....
اتفاق های چند روز پیش
چیزهایی بودن که برای حل کردنشون نیاز به فکر کردن داشتم ولی این دختر......
یه خروس بد محل بود که با ک*صشعر هاش نمیزاشت به خوبی تمرکز کنم .
اون قاتل هنوز هم زندست و منو میشناسه ..‌.
باید زودتر اون وصیت نامه رو پیدا کنم ‌....
دیدگاه ها (۰)

#Part83با اشک هایی که دیگه توان نگه داشتنشون و نداشته ام زدم...

#Part84#سهراب توی این ۳. ۴ ماه خیلی سعی داشتم رفتارم باهاش ...

#Part81صدایی از بلند گو اومد‌ که باعث ترس بیشترم شد . اونم م...

#Part80#هلیا منو تو اتاقش زندانی کرده بود و داشت به نیلوفر خ...

مست خون ( پارت ۲۰ )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط