Part

#Part83

با اشک هایی که دیگه توان نگه داشتنشون و نداشته ام زدم تخته سینه اش و باصدای تحلیل رفته ام غر زدم :
- کثافت ‌‌‌. بی هم چچ چیز ‌.زندگی منو به گند کشوندی . کاشکی تو همون سگ دونی درس میخوندم ولی پام به تهران باز نمیشد....
بلایی به سرم آوردی که اگه یه نفر جلوم بمیره عادی باشه میفهمی؟ !
اوکی .
توهم تو زندگی مشکلات داری.
فقط بگو چرا منو قاطی این کثافت کاری هات کردی .؟
به جون مامانم که واسم عزیزه ‌.
قرار نبود لو بدم تورو.
من فقط ترسیده بودم .... ولی تو دقیقا همون شب .... منو با کمربند زدی .
بهم ثابت کردی که بعد آشنایی با تو حق دیدن رنگ خوش و بدون خشونت زندگی و ندارم .
واسه همین تو این ۴ ماه ساکت موندم .
چون با چیزایی که دیدم. یقین دارم که ‌...
اصلا چرا با توی لاشی انقدر مو ادب خرف میزنم . من مطمئن بودم هر زر اضافه که بزنم به گا میرمممممممم
هع ... هییع
تا قیام قیامت ...... ازت کینه دارم اینو تو گوشت فرو کن . تا دفعه دیگه پرو پرو نیای بگی که اشکال نداره تیر اندازی شده .
- گمشو بیرون
- با من درست
- وقتی‌میگم گمشو یعنی گمشو تا به قول خودت بگا ندادمتتتتتتتتتت
به خواطر استرسی که بهش عادت نداری چیزی بهت نمیگم
وگرنه نشونت میدادم لاشی واقعی کیه !
دیدگاه ها (۰)

#Part84#سهراب توی این ۳. ۴ ماه خیلی سعی داشتم رفتارم باهاش ...

#part85به ست لباس سفیدم نگاه کردم .بعد مدتها لباس سفید پوشید...

#Part82ناگهان جیغ زدم :- به شناختن من‌ربطی نداره‌ ! نداره ع...

#Part81صدایی از بلند گو اومد‌ که باعث ترس بیشترم شد . اونم م...

چند پارتی نامجوندرخواستیپارت ۲ببخشید به خاطر چند روز تاخیر🫶ا...

Embrace of the mafia

رمان{ برادر ناتنی }پارت ۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط