Part

#Part80
#هلیا
منو تو اتاقش زندانی کرده بود و داشت به نیلوفر خانم می‌رسید.
این حجم از وقاحت و نمیتونم باور کنم .
کافیه یه نفر بخواد فکر کنه این حسادت تا بزنم تو دهنش .....
من واقعا این و به چشم خیانت نمیبینم ولی اون داره به من توهین میکنه ؛ وجود منو تو زندگیش حساب نمیکنه . کمرنگ و بی دلیل .‌ اونم با هرکی میخواد میگرده . واقعا جای تاسف داره .... حالا من ... فقط با مسر عموش داشتم بازی می‌کردم.... ببین چه قشقرقی به پا کرد .
ساعتم خراب شده بود و نمیدونستم ساعت چنده ولی بالاخره اومد داخل .
اونم‌با چی ؟ مشروب .
- خوبی هلیا ؟
- هومم تو خوبی عزیزم ؟!
- منکه عالی . خیلی خوابم میاد. بخوابیم
- خواب که... تو بخواب من کار دارم
- هوممم باشه .
اومد روی تخت دراز بکشه که صدای تیراندازی اومد و تیراندازی شد .
با صدای تیر و دیدن گلوله هایی که به دیوار و اینه میخوردن جیغ کشیدم :
-‌ یاشااار یاااشاار
سرمو محکم بغل کرد و رو زمین دراز کشید :
- شاهرخ ! لاابالی هاا شما کدوم‌گوری اینننن؟!
و بعد روبه من گفت :
- شیشش. آروم باش من پیشتم . حواسم بهت هست .خب ؟ هلیا منو نگاه ! میگم پیشتم گریه نکن.
صدایی از بلند گو اومد که ترس منو که خاطره‌ی بد داشتم بیشتر کرد :
- ..............
دیدگاه ها (۳)

#Part81صدایی از بلند گو اومد‌ که باعث ترس بیشترم شد . اونم م...

#Part82ناگهان جیغ زدم :- به شناختن من‌ربطی نداره‌ ! نداره ع...

#Part79#هلیا با لبخند مسخره ای گفت :- با پسر عموم به من خیان...

#Part78#سهراب رفته بودم پیشه نیلوفر ...میخواستم به بهونه مست...

𓇼 ⋆.˚ 𓆉 𓆝 𓆡⋆.˚ 𓇼پارت دواتفاق های ناخواندهآ: ممنونم بفرما این...

کیوت ولی خشن پارت ۲۴شب شد تو رفتی روی تخت دراز کشیدیا.ت تو ذ...

ازت متنفرم اوساموپارت ۱۳ ○○○○○○○○○○○○○○دازایدازای: چی؟جس: فع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط