فصل ۳ پارت ۱۵:
فصل ۳ پارت ۱۵:
«چهار ساعت بعد»
لارا آماده شده بود
یه پیراهن مشکی تا سر زانو پوشیده بود
آستین بلند بود اما نازک بود
برای همین یه ژاکت هم روش پوشیده بود چون هنوز هوا سرد بود
روی مبل نشسته بود و منتظر جونگ کوک بود که گوشیش زنگ خورد
جونگ کوک بود
لارا:الو؟
جونگ کوک:عزیزم بیا پایین منتظرتم
لارا:اومدم
بلند شد و از خونه خارج شد
ماشین جونگ کوک جلو در بود
پیراهن مشکی آستین بلند جونگ کوک که چند تا دکمه بالاش رو باز گذاشته بود ترکیب عالی رو با ترقوه های برجستش بوجود آورده بود
موهاش توی صورتش ریخته بودن
یه دستش روی فرمون بود و دست دیگش رو روی پاش گذاشته بود
لارا سوار ماشین شد و با لبخند گرم جونگ کوک مواجه شد
جونگ کوک:به به...سلام خوشگل خانم«لبخند»
لارا:سلام..«خجالت»
جونگ کوک:بریم؟؟؟
لارا:کجا میخوایم بریم؟
جونگ کوک:حالا بشین....بعد خودت میبینی«چشمک»
لارا:جونگ کوک....مشکوک میزنیا
جونگ کوک:(خنده) فقط امروز یکم زیادی حالم خوبه
لارا:خدا رحم کنه
جونگ کوک:میکنه نترس(خنده)
تا اونجا حرف بینشون رد و بدل نشد و مشغول گوش دادن آهنگ بودن
با توقف ماشین از حال و هوای آهنگ بیرون اومدن
لارا کمی توی جاش تکون خورد
چون تاریک بود جایی معلوم نبود سرش رو از پنجرخ بیرون برد تا ببینه جونگ کوک کجا اومده
برگشت و رو به جونگ کوک گفت
لارا:اینجا کجاس؟؟
جونگ کو:پیاده شو میبینی
لارا از ماشین پیاده شد
جونگ کوک اومد و دستش رو گرفت و همراه با خودش برد
وقتی به جای مد نظرش رسید ایستاد و لارا رو کشید کنار خودش و دستش رو دور کمر لارا حلقه کرد
روی یک پلی ایستاده بودن که تمام لبه های پل پر از گل بود
و زیر پاشون هم پر از مزرعه های گل بود
لارا از دیدن اون همه زیبایی چشم هاش برق زد
جونگ کوک با دیدن خوشحالی لارا لبخندی روی لبش ظاهر شد
جونگ کوک:خوشت اومد؟؟
لارا:این...اینجا عالیهههه
جونگ کوک دستشو تنگ تر کرد و سر لارا رو روی شونش گذاشت و به منظره رو به رو خیره شد...
..............................................................................
#فیک
#بی_تی_اس
#کی_پاپ
#جونگ_کوک
#k_pop
#bts
#jungkook
«چهار ساعت بعد»
لارا آماده شده بود
یه پیراهن مشکی تا سر زانو پوشیده بود
آستین بلند بود اما نازک بود
برای همین یه ژاکت هم روش پوشیده بود چون هنوز هوا سرد بود
روی مبل نشسته بود و منتظر جونگ کوک بود که گوشیش زنگ خورد
جونگ کوک بود
لارا:الو؟
جونگ کوک:عزیزم بیا پایین منتظرتم
لارا:اومدم
بلند شد و از خونه خارج شد
ماشین جونگ کوک جلو در بود
پیراهن مشکی آستین بلند جونگ کوک که چند تا دکمه بالاش رو باز گذاشته بود ترکیب عالی رو با ترقوه های برجستش بوجود آورده بود
موهاش توی صورتش ریخته بودن
یه دستش روی فرمون بود و دست دیگش رو روی پاش گذاشته بود
لارا سوار ماشین شد و با لبخند گرم جونگ کوک مواجه شد
جونگ کوک:به به...سلام خوشگل خانم«لبخند»
لارا:سلام..«خجالت»
جونگ کوک:بریم؟؟؟
لارا:کجا میخوایم بریم؟
جونگ کوک:حالا بشین....بعد خودت میبینی«چشمک»
لارا:جونگ کوک....مشکوک میزنیا
جونگ کوک:(خنده) فقط امروز یکم زیادی حالم خوبه
لارا:خدا رحم کنه
جونگ کوک:میکنه نترس(خنده)
تا اونجا حرف بینشون رد و بدل نشد و مشغول گوش دادن آهنگ بودن
با توقف ماشین از حال و هوای آهنگ بیرون اومدن
لارا کمی توی جاش تکون خورد
چون تاریک بود جایی معلوم نبود سرش رو از پنجرخ بیرون برد تا ببینه جونگ کوک کجا اومده
برگشت و رو به جونگ کوک گفت
لارا:اینجا کجاس؟؟
جونگ کو:پیاده شو میبینی
لارا از ماشین پیاده شد
جونگ کوک اومد و دستش رو گرفت و همراه با خودش برد
وقتی به جای مد نظرش رسید ایستاد و لارا رو کشید کنار خودش و دستش رو دور کمر لارا حلقه کرد
روی یک پلی ایستاده بودن که تمام لبه های پل پر از گل بود
و زیر پاشون هم پر از مزرعه های گل بود
لارا از دیدن اون همه زیبایی چشم هاش برق زد
جونگ کوک با دیدن خوشحالی لارا لبخندی روی لبش ظاهر شد
جونگ کوک:خوشت اومد؟؟
لارا:این...اینجا عالیهههه
جونگ کوک دستشو تنگ تر کرد و سر لارا رو روی شونش گذاشت و به منظره رو به رو خیره شد...
..............................................................................
#فیک
#بی_تی_اس
#کی_پاپ
#جونگ_کوک
#k_pop
#bts
#jungkook
۶.۷k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.