فقط برای من پارت ¹⁶=
فقط برای من پارت ¹⁶=
+:داشتم از ترس سکته میکردم فک نمیکردم انقد خشن باشه با ترس لب زدم
+:ن...نه
×:حالا شد از سری ی بعد هم وقتی ازت سوال پرسیدم زبونتو موش نخوره فهمیدی؟
فهمیدی؟(داد)
+:ار..آره
اشکام همینجوری داشت میومد بی صدا گریه میکردم هیچ وقت فک نمیکردم با همچین آدمی مجبور بشم ازدواج کنم نگاهمو دادم به شیشه خوابم میومد ولی خودمو نگه داشتم خلاصه بعد از یک ساعت رسیدیم عمارتش اون عمارتی نبود ک من بار اول اومده بودم خیلی مجلل تر بود و همینطور حفاظت شده معلوم بود موش هم از اینجا نمیتونه فرار کنه چه برسه به آدم
از زبان میسو
با تهیونگ از ماشین پیاده شدیم منم دنبال تهیونگ راه افتادم رفتم توی عمارت ک خدمتکار هارو دیدم ک نزدیک ۱۵ تایی میشدن چخبره ک همشون منو دیدن تعظیم کردن بهم و یک خانمی تقریبا مسن اومد جلوم گفت
[علامت خدمتکار"]
":سلام بانو من سرپرست جانگ هستم سرپرست خدمتکار ها خوش آمدید
+:ممنونم اومد جلو دستمو ببوسه ک نزاشتم
+:از این کارا نکنید خوشم نمیاد بعدش دیگ تهیونگ رفت بالای پله ها به منم گفت برم دنبالش رفتیم بالا ی انگاری طبقه ی اولش بود ی طبقه ی دیگ هم بود اون طبقه ی اول ۱۰ تا اتاقی داشت همه هم با در های قهوه ای یکی روشن تر یکی تیره تریکی هم مشکی بود ک تهیونگ گفت
×:اگ دید زدنت تموم شد بیا دنبالم
+:عنتر(زیر لب)
ک برگشت بد نگام کرد رفتیم جلوی در یکی از اتاقا وایساد ک درش رنگش نسبت به بقیه ی اتاقا کمی فرق داشت در اتاقو باز کرد گفت
×:اینجا اتاقه اتاق بقلی هم اتاق کارته این اتاق مشکی هم اتاق خواب منه بغلش هم اتاق کارمه کارم داشتی اینجام
+:چرا باید اتاقم کناز اتاق تو باشه
×:چون من دوست دارم
+:اونوقت تو کی هستی ک دوست داری؟
×:زبون درازیا حواست باشه کار دستت نده بعدش ی چشم قره بهش رفتم گفتم
×:بیا توی اتاق کارم
+:باهم رفتیم
+:نشستیم روبه روی هم تهیونگ یک کاغذ هم آورد گزاشت جلوم
+:این کاغذه چیه باز؟
×:خب ببین این عمارت یک سری قوانین داره ک باید رعایت کنی
+:مگ پادگانه(نیشخند)
×:۱_وسط حرف من هیچ وقت حق نداری بپری
۲_منو توی محیط کار رئیس صدا میکنی
+:ب...
×:ساکت وسط حرفم نپر
×:۳_هرچی بهت گفتم فقط میگی چشم
۴_حق نداری با هیچ کدوم از خدمتکار ها گرم بگیری حتی باهاشون صحبت کنی
۵_با هیچ پسری حق نداری در ارتباط باشی و شمارشون رو توی گوشیت داشته باشی پس همه رو پاک کن حواست باشه روی این مورد خیلی حساسم
+:یک لحظه وایسا مگ تو به من علاقه ای داری ک برات مهمه من با پسری در ارتباط باشم یا نه؟
×:دوست ندارم ولی خوشم نمیاد با هیچ پسر دیگ ای بگردی هیچ پسری شماره ی همشونم پاک کن
+:نمیکنم به تو چه
×:درست حرف بزن
×:۶_هر...
+:داشتم از ترس سکته میکردم فک نمیکردم انقد خشن باشه با ترس لب زدم
+:ن...نه
×:حالا شد از سری ی بعد هم وقتی ازت سوال پرسیدم زبونتو موش نخوره فهمیدی؟
فهمیدی؟(داد)
+:ار..آره
اشکام همینجوری داشت میومد بی صدا گریه میکردم هیچ وقت فک نمیکردم با همچین آدمی مجبور بشم ازدواج کنم نگاهمو دادم به شیشه خوابم میومد ولی خودمو نگه داشتم خلاصه بعد از یک ساعت رسیدیم عمارتش اون عمارتی نبود ک من بار اول اومده بودم خیلی مجلل تر بود و همینطور حفاظت شده معلوم بود موش هم از اینجا نمیتونه فرار کنه چه برسه به آدم
از زبان میسو
با تهیونگ از ماشین پیاده شدیم منم دنبال تهیونگ راه افتادم رفتم توی عمارت ک خدمتکار هارو دیدم ک نزدیک ۱۵ تایی میشدن چخبره ک همشون منو دیدن تعظیم کردن بهم و یک خانمی تقریبا مسن اومد جلوم گفت
[علامت خدمتکار"]
":سلام بانو من سرپرست جانگ هستم سرپرست خدمتکار ها خوش آمدید
+:ممنونم اومد جلو دستمو ببوسه ک نزاشتم
+:از این کارا نکنید خوشم نمیاد بعدش دیگ تهیونگ رفت بالای پله ها به منم گفت برم دنبالش رفتیم بالا ی انگاری طبقه ی اولش بود ی طبقه ی دیگ هم بود اون طبقه ی اول ۱۰ تا اتاقی داشت همه هم با در های قهوه ای یکی روشن تر یکی تیره تریکی هم مشکی بود ک تهیونگ گفت
×:اگ دید زدنت تموم شد بیا دنبالم
+:عنتر(زیر لب)
ک برگشت بد نگام کرد رفتیم جلوی در یکی از اتاقا وایساد ک درش رنگش نسبت به بقیه ی اتاقا کمی فرق داشت در اتاقو باز کرد گفت
×:اینجا اتاقه اتاق بقلی هم اتاق کارته این اتاق مشکی هم اتاق خواب منه بغلش هم اتاق کارمه کارم داشتی اینجام
+:چرا باید اتاقم کناز اتاق تو باشه
×:چون من دوست دارم
+:اونوقت تو کی هستی ک دوست داری؟
×:زبون درازیا حواست باشه کار دستت نده بعدش ی چشم قره بهش رفتم گفتم
×:بیا توی اتاق کارم
+:باهم رفتیم
+:نشستیم روبه روی هم تهیونگ یک کاغذ هم آورد گزاشت جلوم
+:این کاغذه چیه باز؟
×:خب ببین این عمارت یک سری قوانین داره ک باید رعایت کنی
+:مگ پادگانه(نیشخند)
×:۱_وسط حرف من هیچ وقت حق نداری بپری
۲_منو توی محیط کار رئیس صدا میکنی
+:ب...
×:ساکت وسط حرفم نپر
×:۳_هرچی بهت گفتم فقط میگی چشم
۴_حق نداری با هیچ کدوم از خدمتکار ها گرم بگیری حتی باهاشون صحبت کنی
۵_با هیچ پسری حق نداری در ارتباط باشی و شمارشون رو توی گوشیت داشته باشی پس همه رو پاک کن حواست باشه روی این مورد خیلی حساسم
+:یک لحظه وایسا مگ تو به من علاقه ای داری ک برات مهمه من با پسری در ارتباط باشم یا نه؟
×:دوست ندارم ولی خوشم نمیاد با هیچ پسر دیگ ای بگردی هیچ پسری شماره ی همشونم پاک کن
+:نمیکنم به تو چه
×:درست حرف بزن
×:۶_هر...
۲۶.۱k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.