فقط برای من پارت ¹⁷=
فقط برای من پارت ¹⁷=
×:۶_هر وقت خواستی بری بار باید از من اجازه بگیری تا بری
۷_زبون درازی ممنوع وگرنه کوتاهش میکنم و همینطور بی ادبی حرف زدن هم ممنوع
۸_فضولی ممنوع حواست باشه سرک تو اتاقای دیگ بکشی من میدونم باتو
و در آخر در صورتی ک هر کدوم از این قوانین رو زیر پا بزاری جوری تنبیهت میکنم ک هیچ وقت نتونی از یادت ببری آها راستی از فردا شرکتت هم بستم چونکه دیگ از این به بعد فقط باید برای من کار کنی
+:یااا به چه حقی اون کارو کردی؟
×:درست حرف بزن همین الان قوانینو گفتم بهت
+:ولم کن توهم ک انگار بردتم من
بلند شدم برم ک اومد دوباره منو نشوند روی مبل خودش هم خیمه زد روم نفسای گرمش میخورد توی صورتم داشتم خفه میشدم از بس سنگین بود کل وزنشو انداخته بود روم به زور نفس میکشیدم ک گفت
×:اگ فقط یک بار دیگ فقط یک بار دیگ نافرمانی کنی جوری بفاکت میدم ک ثانیه به ثانیه آرزوی مرگ کنی فهمیدی؟!(داد)
×:نشنیدم(داد)
+:آ...آره
×:آره نه بله چشم دیگ تکرار نمیشه
+:(سکوت)
×:نشنیدم(فریاد)
+:آره چشم دیگ تکرار نمیشه
×:بله چشم دیگ تکرار نمیشه
+:بله چشم دیگ تکرار نمیشههه(دادد)
×:بعدش رفتم سمتش گردنش یک مارک گزاشتم ک کبود کبود شد خون هم اومد اشکش در اومده بود از روش بلند شدم ک گفت
+:چته وحشی چرا اینجوری میکنی؟(با گریه)
×:به من میگی وحشی آره الان بهت نشون میدم
+:غلط کردم تهیونگ
×:خفهه شووو(داد)
از موهاش گرفتم بردمش سمت اتاق شکنجه همینجوری هی گریه میکرد ک این منو بیشتر عصبی میکرد بردم بستمش به یک صندلی رفتم یک شلاق بردارم
+:توروخدا غلط کردم ولم کن(گریه و داد)
×:ببر صداتو خفه شووو(فریاد)
+:تهیونگ(گریه)
×:گریه نکن دختره ی زبون دراز میری رو مخم
+:گریه هام بند نمیومد هر لحظه تازه شدتش بیشتر هم میشد داشت از ترس نفسم بند میومد تهیونگ یک دیوونه ی به تمام معناس کتشو در آورد کروات و جلیقه اش رو هم در آورد آستین های لباسشو داد بالا شلاقو گرفت سمتم و شروع کرد به زدن ک جیغم رفت هوا
×:تا ۱۰۰ بشمار یک دونه عقب بندازی به جاش ۱۰ تا میزنم
+:۱ ۲ ۳ ۴(گریه)
بالاخره ۱۰۰ تا شد دیگ نای نفس کشیدن هم نداشتم تهیونگ اومد سمتم گفت
×:اینه سزای کسی ک برای کیم تهیونگ زبون درازی میکنه دختر کوچولو سری ی بعد شلاقی در کار نیست زبونتو میبرم
+:بعدش رفت بیرون منم بسته روی همون صندلی گزاشت انگار درد داشتم ک دیگ از درد بیهوش شدم
از زبان تهیونگ
بعد از تنبیه کردن اون دختره رفتم بالا توی اتاقم و تا خود صبح مست کردم
پرش زمانی به ۷ صبح
×:با سردرد بدی از خواب بیدار شدم بلند شدم کارامو کردم حاضر شدم رفتم بیرون رفتم صبحانه خوردم
×:اجوما بیا
":بله ارباب
×:۶_هر وقت خواستی بری بار باید از من اجازه بگیری تا بری
۷_زبون درازی ممنوع وگرنه کوتاهش میکنم و همینطور بی ادبی حرف زدن هم ممنوع
۸_فضولی ممنوع حواست باشه سرک تو اتاقای دیگ بکشی من میدونم باتو
و در آخر در صورتی ک هر کدوم از این قوانین رو زیر پا بزاری جوری تنبیهت میکنم ک هیچ وقت نتونی از یادت ببری آها راستی از فردا شرکتت هم بستم چونکه دیگ از این به بعد فقط باید برای من کار کنی
+:یااا به چه حقی اون کارو کردی؟
×:درست حرف بزن همین الان قوانینو گفتم بهت
+:ولم کن توهم ک انگار بردتم من
بلند شدم برم ک اومد دوباره منو نشوند روی مبل خودش هم خیمه زد روم نفسای گرمش میخورد توی صورتم داشتم خفه میشدم از بس سنگین بود کل وزنشو انداخته بود روم به زور نفس میکشیدم ک گفت
×:اگ فقط یک بار دیگ فقط یک بار دیگ نافرمانی کنی جوری بفاکت میدم ک ثانیه به ثانیه آرزوی مرگ کنی فهمیدی؟!(داد)
×:نشنیدم(داد)
+:آ...آره
×:آره نه بله چشم دیگ تکرار نمیشه
+:(سکوت)
×:نشنیدم(فریاد)
+:آره چشم دیگ تکرار نمیشه
×:بله چشم دیگ تکرار نمیشه
+:بله چشم دیگ تکرار نمیشههه(دادد)
×:بعدش رفتم سمتش گردنش یک مارک گزاشتم ک کبود کبود شد خون هم اومد اشکش در اومده بود از روش بلند شدم ک گفت
+:چته وحشی چرا اینجوری میکنی؟(با گریه)
×:به من میگی وحشی آره الان بهت نشون میدم
+:غلط کردم تهیونگ
×:خفهه شووو(داد)
از موهاش گرفتم بردمش سمت اتاق شکنجه همینجوری هی گریه میکرد ک این منو بیشتر عصبی میکرد بردم بستمش به یک صندلی رفتم یک شلاق بردارم
+:توروخدا غلط کردم ولم کن(گریه و داد)
×:ببر صداتو خفه شووو(فریاد)
+:تهیونگ(گریه)
×:گریه نکن دختره ی زبون دراز میری رو مخم
+:گریه هام بند نمیومد هر لحظه تازه شدتش بیشتر هم میشد داشت از ترس نفسم بند میومد تهیونگ یک دیوونه ی به تمام معناس کتشو در آورد کروات و جلیقه اش رو هم در آورد آستین های لباسشو داد بالا شلاقو گرفت سمتم و شروع کرد به زدن ک جیغم رفت هوا
×:تا ۱۰۰ بشمار یک دونه عقب بندازی به جاش ۱۰ تا میزنم
+:۱ ۲ ۳ ۴(گریه)
بالاخره ۱۰۰ تا شد دیگ نای نفس کشیدن هم نداشتم تهیونگ اومد سمتم گفت
×:اینه سزای کسی ک برای کیم تهیونگ زبون درازی میکنه دختر کوچولو سری ی بعد شلاقی در کار نیست زبونتو میبرم
+:بعدش رفت بیرون منم بسته روی همون صندلی گزاشت انگار درد داشتم ک دیگ از درد بیهوش شدم
از زبان تهیونگ
بعد از تنبیه کردن اون دختره رفتم بالا توی اتاقم و تا خود صبح مست کردم
پرش زمانی به ۷ صبح
×:با سردرد بدی از خواب بیدار شدم بلند شدم کارامو کردم حاضر شدم رفتم بیرون رفتم صبحانه خوردم
×:اجوما بیا
":بله ارباب
۲۸.۱k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.