• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part67
#leoreza
ممد: کی بود
نشستم کنارش
_ممد نپرس نپرس
ممد: چیکار کردی دختر مردم 2 ماهه نیستم بگو چیشده برادر من
_کسی که قرار زنم بشه راجب اون قضیه داییم گفتم اونه
ممد: بچها هم میدونن خاهرش چی
_نه فقط خودمون دوتا بعدشم تو ، ممد چیکار کنم خودت که میدونی کل قضیه رو کمکم کن
ممد: سخته اصن چرا سخت نباشه دختری که من الان دیدم معلومه قاطی کرده ولی اینم بدون حسی که بهش نداری
_چمیدونم
چنان کوبید به کتفم که بهت زده نگاش کردم
_چرا میزنی تو
ممد: منو باش زندگی یه دختر وسطه میفهمی درست و حسابی با من حرف بزن تو که همه چی تو به من گفتی اینم درست تعریف کن
_نمیدونم خوشم میاد ازش جدیدا وقتی کنارم نیس خیلی به فکرشم ولی بعد ازدواج اینکه قرار همین جوری پیش بره رو نمیدونم
ممد: بخاطرش از خودت بگذر حتی از دوسش نداشته باشی میفهمی اون بخاطر تو از خودش گذشت شناسنامه اش را سیاه کرد پس توام باید یه قدم سمتش برداری
_ولش کن حالا بیا چک کنیم اینارو
دوباره کوبید بهم
ممد: اگه بخای با احساسات اون دختر بازی کنی چنان کتک میزنم تا حالا تو رفاقتمون اینجوری نزدمت
مات شده نگاش کردم
_یهنی از اون موقع ای که پانیذ اومده انگار رضایی دیگه وجود نداره
ممد: بسه بسه انقدر تو دیدیم خسته شدیم بزار یه ورژن دیگه از تو ببینیم بابا بیا خستگی نداریم بدو تا فردا صبح باید تموم کنین اینا رو
تا 7 صبح هم حرف زدیم درباره این موضوع هم کار کردیم
ممد: اینم تموم شد دمت گرم
تیکه دادم گوشیم رو گرفتم دستم تا غذا سفارش بدم
_چی میخوری
ممد: هر چی ...راستی شماره پانیذم بده
با اخم نگاش کردم
_ اونو واسع چی میخای
ممد: از تو که ابی گرم نمیشه بزار داشته باشم
شماره رو دادم که بعد نیم ساعت زنگ خونه خورد
ممد رف درو باز کنه
غذاها رو اورده بودن خوردیم ممد خوابید منم بلند شدم
که گوشیم زنگ خورد یکی از کارکنان کاباره بود سرکان
برداشتم
_بله
سرکان: سلام اقا
_بگو چیشده
سرکان: نمیدونم درسته یا نه ولی پانیذ حالش خیلی بده از دیشب که اومده اینجاست خاستم شماره شما رو بگیرم فک کنم اشتباه گرفتم
خواست قطع کنه کنه
_کاباره رو ببند دارم میام
باشه ای گف که قطع کردم معلومه حالش بد میشه بهم میریزه
نیم ساعته خودم رو رسوندم کاباره
سرکان: بده من اون شیشه رو پانیذ سه تا بطری خوردی میفهمی بده
_سرکان برو من خودم هستم
وقتی رف بغلش کردم
از اون بدتر فقط فقط داشت گریه میکرد
قابل هضم نبود
دختری که فقط شیطونی میکرد و میخندید و لجباز بود الان داشت گریه میکرد
سوار ماشین شدیم
حرفی هم باهام نمیزد
دستم گذاشتم رو پاهاش
_پانیذ چرا حرف نمیزنی...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
#part67
#leoreza
ممد: کی بود
نشستم کنارش
_ممد نپرس نپرس
ممد: چیکار کردی دختر مردم 2 ماهه نیستم بگو چیشده برادر من
_کسی که قرار زنم بشه راجب اون قضیه داییم گفتم اونه
ممد: بچها هم میدونن خاهرش چی
_نه فقط خودمون دوتا بعدشم تو ، ممد چیکار کنم خودت که میدونی کل قضیه رو کمکم کن
ممد: سخته اصن چرا سخت نباشه دختری که من الان دیدم معلومه قاطی کرده ولی اینم بدون حسی که بهش نداری
_چمیدونم
چنان کوبید به کتفم که بهت زده نگاش کردم
_چرا میزنی تو
ممد: منو باش زندگی یه دختر وسطه میفهمی درست و حسابی با من حرف بزن تو که همه چی تو به من گفتی اینم درست تعریف کن
_نمیدونم خوشم میاد ازش جدیدا وقتی کنارم نیس خیلی به فکرشم ولی بعد ازدواج اینکه قرار همین جوری پیش بره رو نمیدونم
ممد: بخاطرش از خودت بگذر حتی از دوسش نداشته باشی میفهمی اون بخاطر تو از خودش گذشت شناسنامه اش را سیاه کرد پس توام باید یه قدم سمتش برداری
_ولش کن حالا بیا چک کنیم اینارو
دوباره کوبید بهم
ممد: اگه بخای با احساسات اون دختر بازی کنی چنان کتک میزنم تا حالا تو رفاقتمون اینجوری نزدمت
مات شده نگاش کردم
_یهنی از اون موقع ای که پانیذ اومده انگار رضایی دیگه وجود نداره
ممد: بسه بسه انقدر تو دیدیم خسته شدیم بزار یه ورژن دیگه از تو ببینیم بابا بیا خستگی نداریم بدو تا فردا صبح باید تموم کنین اینا رو
تا 7 صبح هم حرف زدیم درباره این موضوع هم کار کردیم
ممد: اینم تموم شد دمت گرم
تیکه دادم گوشیم رو گرفتم دستم تا غذا سفارش بدم
_چی میخوری
ممد: هر چی ...راستی شماره پانیذم بده
با اخم نگاش کردم
_ اونو واسع چی میخای
ممد: از تو که ابی گرم نمیشه بزار داشته باشم
شماره رو دادم که بعد نیم ساعت زنگ خونه خورد
ممد رف درو باز کنه
غذاها رو اورده بودن خوردیم ممد خوابید منم بلند شدم
که گوشیم زنگ خورد یکی از کارکنان کاباره بود سرکان
برداشتم
_بله
سرکان: سلام اقا
_بگو چیشده
سرکان: نمیدونم درسته یا نه ولی پانیذ حالش خیلی بده از دیشب که اومده اینجاست خاستم شماره شما رو بگیرم فک کنم اشتباه گرفتم
خواست قطع کنه کنه
_کاباره رو ببند دارم میام
باشه ای گف که قطع کردم معلومه حالش بد میشه بهم میریزه
نیم ساعته خودم رو رسوندم کاباره
سرکان: بده من اون شیشه رو پانیذ سه تا بطری خوردی میفهمی بده
_سرکان برو من خودم هستم
وقتی رف بغلش کردم
از اون بدتر فقط فقط داشت گریه میکرد
قابل هضم نبود
دختری که فقط شیطونی میکرد و میخندید و لجباز بود الان داشت گریه میکرد
سوار ماشین شدیم
حرفی هم باهام نمیزد
دستم گذاشتم رو پاهاش
_پانیذ چرا حرف نمیزنی...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
۸.۸k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.