• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part68
#leoreza
نفسی گرف
پانیذ: حالم گرفته بود شیشه خوردم خوب شدم
_فعلا که نیستی
دستم گذاشتم رو پیشونیش داغ داغه بود رنگشم پریده بود به زردی میزد
5 دقیقه رسیدیم کمکش کردم رفتیم خونه
درو باز کردم که با ممد رو برو شدم
_کجا میری
ممد: از شرکت زنگ زدن چشه رنگ به رو نداره
_خیلی خورده
ممد: سعی کن بالا بیاره وگرنه خوب نمیشه فعلا
سری تکون دادم رفتیم بالا اتاقم
با هم رفتیم سرویس
_منو نگا پانیذ
چشای بی حالش رو بهم دوخت و هومی زیر لب گفت
_باید بالا بیاری وگرنه تب ات پایین نمیاد میفهمی
نه ای زیر لب گف
اخر کنترل خودم از دست دادم خمش کردم پشتش رو ماساژ دادم
_اره نه داری میمیری بعد میگی نه اگه سرکان زنگ نمیزد چی بیهوش میشدی چی
بعد چند دقیقه بالا اورد صورتش رو شستم
دراز کشید رو تخت که پایین تخت نشستم انقدر وضعیتش رو چک کردمکه با هم خواب مون برد
با ناله های پانیذ بیدار شدم که کلا هزیون میگف
پانیذ :سرده
تبش بالا بود با فکری که به ذهنم رسید سریع دوش حموم رو تنظیم کردم
تیشرتم دراوردم و با هم رفتیم زیر دوش حموم
که ناله ای کرد
اروم تو وان نشستیم که خودش رو بهم چسبوند سرش رو گذاشت رو سینم
پانیذ: بسه یخ زدم بریم رضا
تار موهایی که خیس شده بودن رو پشت گوشش دادم
پیشونیم رو چسبوندم به پیشونیش
_یکم بمونیم بعد باشه
چنگی بهم زد
پانیذ: نمیتونم بسه
اب رو بستم
و حوله رو پیچوندم دورش
_ وایسا الان میام
رفتم لباسم رو عوض کردم تیشرتی هم بر پانیذ برداشتم
رفتم کنارش
_ لباست رو باید عوض کنی
بازوم رو گرف
پانیذ: پس باید حواست رو جمع کنی فهمیدی
نیشخنده ای زدم تو این حالشم دست بردار نبود باشه ای گفتم و لباساش رو در اوردم تیشرت رو پوشندم
و از ریز قفل سوت*ینش رو باز کردم دراورد
دستم پایین اوردم و به بند های شورت*ش رسید
پانیذ: هویی
خنده ای کردم
_باشه حواسم هس
سرم رو برگردوندم و دراوردم کلش رو برداشتم ریختم تو سبد
از شونه هاش گرفتم بردم سمت تخت
وقتی دراز کشید پتو رو روش کشیدم
مچ دستم رو گرف
پانید:امروز قرار بود بیایین دیانا دست تنهاست بریم خونه ی خودمون
_میریم یکم استراحت کن باشه خودم بیدارت میکنم
سری تکون داد چشماش رو بست و این شد که حرف ممد تو سرم اکو بشه
"ممکنه حسی داشته باشی بهش مث علاقه چمیدونم دوسش داشته باشی"
داشتم چیکار میکردم من
من داشتم چی رو تجربه میکردم که سخت شده بود برام
کلافه دستی به موهام کشیدم از اتاق اومدم بیرون زنگ زدم به دیانا
.....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
#part68
#leoreza
نفسی گرف
پانیذ: حالم گرفته بود شیشه خوردم خوب شدم
_فعلا که نیستی
دستم گذاشتم رو پیشونیش داغ داغه بود رنگشم پریده بود به زردی میزد
5 دقیقه رسیدیم کمکش کردم رفتیم خونه
درو باز کردم که با ممد رو برو شدم
_کجا میری
ممد: از شرکت زنگ زدن چشه رنگ به رو نداره
_خیلی خورده
ممد: سعی کن بالا بیاره وگرنه خوب نمیشه فعلا
سری تکون دادم رفتیم بالا اتاقم
با هم رفتیم سرویس
_منو نگا پانیذ
چشای بی حالش رو بهم دوخت و هومی زیر لب گفت
_باید بالا بیاری وگرنه تب ات پایین نمیاد میفهمی
نه ای زیر لب گف
اخر کنترل خودم از دست دادم خمش کردم پشتش رو ماساژ دادم
_اره نه داری میمیری بعد میگی نه اگه سرکان زنگ نمیزد چی بیهوش میشدی چی
بعد چند دقیقه بالا اورد صورتش رو شستم
دراز کشید رو تخت که پایین تخت نشستم انقدر وضعیتش رو چک کردمکه با هم خواب مون برد
با ناله های پانیذ بیدار شدم که کلا هزیون میگف
پانیذ :سرده
تبش بالا بود با فکری که به ذهنم رسید سریع دوش حموم رو تنظیم کردم
تیشرتم دراوردم و با هم رفتیم زیر دوش حموم
که ناله ای کرد
اروم تو وان نشستیم که خودش رو بهم چسبوند سرش رو گذاشت رو سینم
پانیذ: بسه یخ زدم بریم رضا
تار موهایی که خیس شده بودن رو پشت گوشش دادم
پیشونیم رو چسبوندم به پیشونیش
_یکم بمونیم بعد باشه
چنگی بهم زد
پانیذ: نمیتونم بسه
اب رو بستم
و حوله رو پیچوندم دورش
_ وایسا الان میام
رفتم لباسم رو عوض کردم تیشرتی هم بر پانیذ برداشتم
رفتم کنارش
_ لباست رو باید عوض کنی
بازوم رو گرف
پانیذ: پس باید حواست رو جمع کنی فهمیدی
نیشخنده ای زدم تو این حالشم دست بردار نبود باشه ای گفتم و لباساش رو در اوردم تیشرت رو پوشندم
و از ریز قفل سوت*ینش رو باز کردم دراورد
دستم پایین اوردم و به بند های شورت*ش رسید
پانیذ: هویی
خنده ای کردم
_باشه حواسم هس
سرم رو برگردوندم و دراوردم کلش رو برداشتم ریختم تو سبد
از شونه هاش گرفتم بردم سمت تخت
وقتی دراز کشید پتو رو روش کشیدم
مچ دستم رو گرف
پانید:امروز قرار بود بیایین دیانا دست تنهاست بریم خونه ی خودمون
_میریم یکم استراحت کن باشه خودم بیدارت میکنم
سری تکون داد چشماش رو بست و این شد که حرف ممد تو سرم اکو بشه
"ممکنه حسی داشته باشی بهش مث علاقه چمیدونم دوسش داشته باشی"
داشتم چیکار میکردم من
من داشتم چی رو تجربه میکردم که سخت شده بود برام
کلافه دستی به موهام کشیدم از اتاق اومدم بیرون زنگ زدم به دیانا
.....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
۸.۸k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.