• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part69
#leoreza
رفتم پایین روی مبل دراز کشیدم
چند ساعتی گذشته بود که ممد زنگ زد
_جانم
ممد: خوبی چطوری پانیذ چطوره
_خوبه یکم که استراحت کنه میریم
ممد: دیره رضا بابات من و عسلم دعوت کرده به زور قانعش کردم با هم ما زودتر بریم
_باشه اومدنی یکی از هودی های عسل هم بیار
ممد: باشه فعلا
گوشی رو قطع کردم رفتم یه دوشی گرفتم اومدم لباسام رو پوشیدم و موهام رو خشک کردم
کنار پانیذ نشستم دستم گذاشتم رو پیشونیش دیگه تب نداشت که خیالم راحت میکرد
نفس اسوده ای کشیدم
_پانیذ
هومی زیر لب گف و چشماش رو باز کرد
_پاشو باید بریم
کمکش کردم و نشست
پانیذ: با این وضع
_نگران نباش الان ممد و نامزدش میان انگار بابا هم اونا رو دعوت کرده
زنگ خونه خورد
_من الان میام
رفتم پایین درو باز کردم
_بیا ببینم بیا
ممد: اماده ای
اره ای گفتم
عسل: بیا اینم هودی چند تا هم وسایل گذاشتم شاید لازمت باشه
تشکری کردم روبه ممد گفتم
_جای همه چی رو که میدونی بردار
باشه ای گف رفتم اتاق که پانیذ از سرویس اومد بیرون
_بیا نامزد ممد لباس برات اورده میخای کمکت کنم
مشتی به بازوم زد
پانید: فرصت طلب اون موقع حال نداشتم الان خوبم بده ببینم
خنده ای کردم دادم دستش رفت تو
رفتم جلو اینه عطر خنکم رو زدم
و با موها ور رفتم که
پانید: باز داری با موهات ور میری بده ببینم
_بدو که دیر شد
اومدم جلوم دستاش رو برد بالا که دستاش نمیرسید با عاجز لب زد
پانیذ: دستام نمی رسه
تک خنده ای کردم میز عسلی گذاشتم زیر پاهاش
_بدو که دیر شد رز وحشی بدو
اینه این دختربچه رف بالا کمی بعد
پانید: ای ننه چقده خوب شد ببین
نگاهی کردم به خودم تو اینه
_خوبه بد نیس بیا دیر شد
از دستش گرفتم با عجله رفتیم پایین پیشه بچها
پانیذ: معرفی نمیکنی رضا
_الان
اهومی گف که
ممد: من معرفی کنم بنده ممدم ایشونم نامزدم عسل که تموم ماجرای شما هم میدونیم تموم شد
همینجوری که درو بستم و سوار اسانسور شدیم
پانیذ: خوشبختم عزیزم فقط
_چی
پانید: توام با میای
_نیام میگی
پانید: چمیدونم گفتم شاید
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part69
#leoreza
رفتم پایین روی مبل دراز کشیدم
چند ساعتی گذشته بود که ممد زنگ زد
_جانم
ممد: خوبی چطوری پانیذ چطوره
_خوبه یکم که استراحت کنه میریم
ممد: دیره رضا بابات من و عسلم دعوت کرده به زور قانعش کردم با هم ما زودتر بریم
_باشه اومدنی یکی از هودی های عسل هم بیار
ممد: باشه فعلا
گوشی رو قطع کردم رفتم یه دوشی گرفتم اومدم لباسام رو پوشیدم و موهام رو خشک کردم
کنار پانیذ نشستم دستم گذاشتم رو پیشونیش دیگه تب نداشت که خیالم راحت میکرد
نفس اسوده ای کشیدم
_پانیذ
هومی زیر لب گف و چشماش رو باز کرد
_پاشو باید بریم
کمکش کردم و نشست
پانیذ: با این وضع
_نگران نباش الان ممد و نامزدش میان انگار بابا هم اونا رو دعوت کرده
زنگ خونه خورد
_من الان میام
رفتم پایین درو باز کردم
_بیا ببینم بیا
ممد: اماده ای
اره ای گفتم
عسل: بیا اینم هودی چند تا هم وسایل گذاشتم شاید لازمت باشه
تشکری کردم روبه ممد گفتم
_جای همه چی رو که میدونی بردار
باشه ای گف رفتم اتاق که پانیذ از سرویس اومد بیرون
_بیا نامزد ممد لباس برات اورده میخای کمکت کنم
مشتی به بازوم زد
پانید: فرصت طلب اون موقع حال نداشتم الان خوبم بده ببینم
خنده ای کردم دادم دستش رفت تو
رفتم جلو اینه عطر خنکم رو زدم
و با موها ور رفتم که
پانید: باز داری با موهات ور میری بده ببینم
_بدو که دیر شد
اومدم جلوم دستاش رو برد بالا که دستاش نمیرسید با عاجز لب زد
پانیذ: دستام نمی رسه
تک خنده ای کردم میز عسلی گذاشتم زیر پاهاش
_بدو که دیر شد رز وحشی بدو
اینه این دختربچه رف بالا کمی بعد
پانید: ای ننه چقده خوب شد ببین
نگاهی کردم به خودم تو اینه
_خوبه بد نیس بیا دیر شد
از دستش گرفتم با عجله رفتیم پایین پیشه بچها
پانیذ: معرفی نمیکنی رضا
_الان
اهومی گف که
ممد: من معرفی کنم بنده ممدم ایشونم نامزدم عسل که تموم ماجرای شما هم میدونیم تموم شد
همینجوری که درو بستم و سوار اسانسور شدیم
پانیذ: خوشبختم عزیزم فقط
_چی
پانید: توام با میای
_نیام میگی
پانید: چمیدونم گفتم شاید
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۸.۲k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.