pt 30
pt 30
سرنوشت★
چرا اینجا هیچکسنیست یونا مطمئنی درست اومدی
که یهو از پشت یکی بهمگفت
@ درست اومدی
_سلام سوجونیی چرا اینجا هیچکس نیست؟
@ چون میخواستم تنهایی حرف بزنیم
_ اوو
@ بیا بریم سر میز
دیدم رو میز پر از غذا و شراب قرمز و سفیده
_ تو اینارو برای من درست کردی؟
@ بجز تو برای کی میتونم درست کنم
@ نمیخوای بشینی
که یهو برام صندلی رو کشید و نشستم
اون خیلی جنتلمن و مهربون بود و جذاب و خوشتیپ اون دقیقا کارایی که جونگکوک تو این یه سالو نتونست بکنه داره توی چندروز بهم نشون میده کم کم دارم بهش علاقه پیدا میکنم
بعد از خوردن غذا *
@ من میخوام یه چیزیو بهت بگم
_ بگو میشنوم
@ من بهت علاقه پیدا کردم میای باهم قرار بزاریم؟
یونا درحال آب خوردن بود که یهو آب پرید تو گلوش
_چ..چی؟
@ مجبور نیستی الان جواب بدی
_ من.. من نمی دونم چی بگم
@ اگه جوابت منفیه لازم نیست چیزی بگی
_ نه نه وایسا میخوام ازت یه سوال بپرسم
@ بپرس
_ تو واقعا منو دوست داری؟
@ اندازه ستاره های آسمون دوست دارم
که یونا یهو خندش میگیره
@ الانکجای حرفم خنده دار بود؟
_ نه اخه منم وقتی کسی رو خیلی دوست دارمم بهش میگم اندازه ستاره های آسمون دوست دارم
@ اها بنظرم جمله قشنگیه
_ من تصمیمو گرفتم
@ چی؟
_ بیا باهم قرار بزاریم
که یهو سوجون بلند میشه و یونا رو بلند میکنه و میچرخونه
_ ایی سوجون سرگیجه گرفتم بزارتم زمین
@ ببخشید یعنی تو الان دوست دخترمی ؟
_ یه جورایی
که یهو سوجون کمرمو گرفت و سریع بوسم کرد
خندم گرفت
_ این یکم سریع نبود ما الان ۲ دقیقه شده بهم اعتراف کردیم
@ به هرحال تو الان دوست دخترمی
باهم خندیدیم
سرنوشت★
چرا اینجا هیچکسنیست یونا مطمئنی درست اومدی
که یهو از پشت یکی بهمگفت
@ درست اومدی
_سلام سوجونیی چرا اینجا هیچکس نیست؟
@ چون میخواستم تنهایی حرف بزنیم
_ اوو
@ بیا بریم سر میز
دیدم رو میز پر از غذا و شراب قرمز و سفیده
_ تو اینارو برای من درست کردی؟
@ بجز تو برای کی میتونم درست کنم
@ نمیخوای بشینی
که یهو برام صندلی رو کشید و نشستم
اون خیلی جنتلمن و مهربون بود و جذاب و خوشتیپ اون دقیقا کارایی که جونگکوک تو این یه سالو نتونست بکنه داره توی چندروز بهم نشون میده کم کم دارم بهش علاقه پیدا میکنم
بعد از خوردن غذا *
@ من میخوام یه چیزیو بهت بگم
_ بگو میشنوم
@ من بهت علاقه پیدا کردم میای باهم قرار بزاریم؟
یونا درحال آب خوردن بود که یهو آب پرید تو گلوش
_چ..چی؟
@ مجبور نیستی الان جواب بدی
_ من.. من نمی دونم چی بگم
@ اگه جوابت منفیه لازم نیست چیزی بگی
_ نه نه وایسا میخوام ازت یه سوال بپرسم
@ بپرس
_ تو واقعا منو دوست داری؟
@ اندازه ستاره های آسمون دوست دارم
که یونا یهو خندش میگیره
@ الانکجای حرفم خنده دار بود؟
_ نه اخه منم وقتی کسی رو خیلی دوست دارمم بهش میگم اندازه ستاره های آسمون دوست دارم
@ اها بنظرم جمله قشنگیه
_ من تصمیمو گرفتم
@ چی؟
_ بیا باهم قرار بزاریم
که یهو سوجون بلند میشه و یونا رو بلند میکنه و میچرخونه
_ ایی سوجون سرگیجه گرفتم بزارتم زمین
@ ببخشید یعنی تو الان دوست دخترمی ؟
_ یه جورایی
که یهو سوجون کمرمو گرفت و سریع بوسم کرد
خندم گرفت
_ این یکم سریع نبود ما الان ۲ دقیقه شده بهم اعتراف کردیم
@ به هرحال تو الان دوست دخترمی
باهم خندیدیم
۹.۴k
۱۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.