مافیای من
#مافیای_من
P:70
( ویو ا.ت )
با تموم شدن فیلم تلوزیون رو خاموش کردم و کنترلو گوشه ای انداختم
از جام بلند شدم تا برم توی اتاق که با ندیدن سونگمین ابروهام بالا افتاد
این که چند دقیقه پیش اینجا بود
یهو کجا رفت؟
توی افکارم غرق بودم که با صدای مسیجی که اومد ریشه ی افکارم پاره شد
به سمت صدا رفتم که با دیدن گوشی سونگمین که روی میز ناهارخوری بود لبخند خبیثی زدم
حتمی دوست دخترشه
با فکر به اذیت کردنش گوشی رو روشن کردم که با دیدن پیام از یه شماره ی بدون اسم ابروهام بالا افتاد
به دورو بر نگاه کردم و وقتی مطمعن شدم که این دورو برا نیست پیامو پایین کشیدم
با دیدن متن پیام دوباره این قلب لعنتی مثل دیوونه ها به سینم کوبید
انگار میخاست از سینم در بیاد و فرار کنه
پیام:قرار بود من نابود بشم؟ فکر کردیم میتونین به همین راحتی از شدم خلاص بشین؟ میدونین چیه؟
دوست دارم قیافه هاتونو سر مراسم ختم رئیس باندتون ببینم ولی نمیشه
چون قرار نیست اونجا حضور داشته باشین
/دیکنز رایان/
هنوز هم عین دیوونه ها به گوشی زول زده بودم که با خاموش شدن صفهه ی گوشی سرمو با شتاب بالا آوردم
خاستم قدم از قدم بردارم که با اومدن صدای گلوله از بیرون خشک شدم
با اومدن صدای گلوله سونگمین با شتاب از راه پله پایین اومد و با دیدنم هل شده گفت
سونگمین: چیشده؟!
خاستم حرف بزنم که صدای دوباره ی گلوله نزاشت
با باز شدن و نمایان شدن هیکل بادیگارد به خودم اومدم به سمتش رفتم
ا.ت: چه اتفاقی افتاده؟!
درحالی که به نفس نفس افتاده بود گفت
بادیگارد: افراد رایان حمله کردن .....خیلی زیادن نمیتونیم باهاشون مقابله کنیم
عصبی دستهامو توی موهام فرد بردم و بهمشون ریختم
با فکری که به سرم زد گفتم
ا.ت: خوب گوش کن چی میگم و حرف هامو مو به مو اجرا کن فهمیدی؟
سرشو تکون داد که ادامه دادم
ا.ت: همین الان میری و چندتا اسلحه و جلیغه ی زد گلوله میاری و بهمون میدی و بقیش هم بین بادیگارد ها پخش میکنی بعدش هم یه ماشین آماده میکنی و در حیاط پشتی رو باز میکنی
مهم نیست اگه افراد رایان وارد عمارت شدن فقط نزار بیان سمت حیاط پشتی
سرشو تکون دادو خاست بره که گفتم
ا.ت: و چندتا بطری هم بنزین بیار
سرشو تکون دادو با سرعت از در خارج شد
با شتاب به سمت سونگمین برگشتم که هنوزم توی بهت بود
به سمتش رفتم و محکم گفتم
ا.ت: سریعا برو و هرچی مدارک مهم دارین بردار
منگ نگاهم کرد که گفتم
ا.ت: سریع!!
سرشو تکون دادو با سرعت به سمت راه پله ها رفت
لبامو به دندون کشیدم و عصبی چشمامو بستم
منظورش از مراسم ختم رئیس باندتون چیه؟
یعنی اتفاقی برای هیونجین افتاده؟
P:70
( ویو ا.ت )
با تموم شدن فیلم تلوزیون رو خاموش کردم و کنترلو گوشه ای انداختم
از جام بلند شدم تا برم توی اتاق که با ندیدن سونگمین ابروهام بالا افتاد
این که چند دقیقه پیش اینجا بود
یهو کجا رفت؟
توی افکارم غرق بودم که با صدای مسیجی که اومد ریشه ی افکارم پاره شد
به سمت صدا رفتم که با دیدن گوشی سونگمین که روی میز ناهارخوری بود لبخند خبیثی زدم
حتمی دوست دخترشه
با فکر به اذیت کردنش گوشی رو روشن کردم که با دیدن پیام از یه شماره ی بدون اسم ابروهام بالا افتاد
به دورو بر نگاه کردم و وقتی مطمعن شدم که این دورو برا نیست پیامو پایین کشیدم
با دیدن متن پیام دوباره این قلب لعنتی مثل دیوونه ها به سینم کوبید
انگار میخاست از سینم در بیاد و فرار کنه
پیام:قرار بود من نابود بشم؟ فکر کردیم میتونین به همین راحتی از شدم خلاص بشین؟ میدونین چیه؟
دوست دارم قیافه هاتونو سر مراسم ختم رئیس باندتون ببینم ولی نمیشه
چون قرار نیست اونجا حضور داشته باشین
/دیکنز رایان/
هنوز هم عین دیوونه ها به گوشی زول زده بودم که با خاموش شدن صفهه ی گوشی سرمو با شتاب بالا آوردم
خاستم قدم از قدم بردارم که با اومدن صدای گلوله از بیرون خشک شدم
با اومدن صدای گلوله سونگمین با شتاب از راه پله پایین اومد و با دیدنم هل شده گفت
سونگمین: چیشده؟!
خاستم حرف بزنم که صدای دوباره ی گلوله نزاشت
با باز شدن و نمایان شدن هیکل بادیگارد به خودم اومدم به سمتش رفتم
ا.ت: چه اتفاقی افتاده؟!
درحالی که به نفس نفس افتاده بود گفت
بادیگارد: افراد رایان حمله کردن .....خیلی زیادن نمیتونیم باهاشون مقابله کنیم
عصبی دستهامو توی موهام فرد بردم و بهمشون ریختم
با فکری که به سرم زد گفتم
ا.ت: خوب گوش کن چی میگم و حرف هامو مو به مو اجرا کن فهمیدی؟
سرشو تکون داد که ادامه دادم
ا.ت: همین الان میری و چندتا اسلحه و جلیغه ی زد گلوله میاری و بهمون میدی و بقیش هم بین بادیگارد ها پخش میکنی بعدش هم یه ماشین آماده میکنی و در حیاط پشتی رو باز میکنی
مهم نیست اگه افراد رایان وارد عمارت شدن فقط نزار بیان سمت حیاط پشتی
سرشو تکون دادو خاست بره که گفتم
ا.ت: و چندتا بطری هم بنزین بیار
سرشو تکون دادو با سرعت از در خارج شد
با شتاب به سمت سونگمین برگشتم که هنوزم توی بهت بود
به سمتش رفتم و محکم گفتم
ا.ت: سریعا برو و هرچی مدارک مهم دارین بردار
منگ نگاهم کرد که گفتم
ا.ت: سریع!!
سرشو تکون دادو با سرعت به سمت راه پله ها رفت
لبامو به دندون کشیدم و عصبی چشمامو بستم
منظورش از مراسم ختم رئیس باندتون چیه؟
یعنی اتفاقی برای هیونجین افتاده؟
۶.۵k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.