پارت۶
ویو هایجین
توی این دوماه جونگکوک خیلی به من کمک کرده و من واقعا ازش ممنونم اون همیشه کناره منه و نمیذاره غم تو دلم بشینه و منم مدرسه ام و عوض کردم و به مدرسه نزدیک خونه جونگکوک میرم و امروز روزه اولمه که به اونجا میرم و من هم خورد و خوراک خوبی دارم و هم پوشش خوبی دارم و هروقت اینجا اذیت نمیشم ولی با اینحال خیلی دلم برای مامان و بابام تنگه و هرکاری میکنم بازم وقتی به شون فکر میکنم گریم میگیره اوه راستی من به تازگی فهمیدم توی این مدت عاشق جونگکوک شدم خب امروز جونگکوک من و رسوند مدرسه و خودش هم رفت سرکارش
ویو جونگکوک
هایجین دوماهه که پیش منه اون خیلی بانمک و کیوته و واقعا دوسش دارم ولی اون همش درحال لاغر شدنه و خیلی از قبل ضعیف تر شده و منم نگرانشم شاید تظاهر کنه که حالش خوبه ولی من مطمئنم که اینطور نیست ولی تمام تلاشم و میکنم تا حالش خوب بشه امروز روزه اول مدرسه جدید هایجین بود و هایجین و رسوندم و خودم رفتم سرکار
نامجون: اومدی
شوگا:بدو که کلی کار داریم
جونگکوک:چیشده
تهیونگ:ما متوجه شدیم که خانواده هایجین همون مافیایی بودن که هیچ پلیسی نمیتونست بگیرتشون و کسی که اونارو کشته یه مافیای ضعیف بود که اتفاقا دایی هایجین بوده و سره یه کینه قدیمی خونه رو آتیش میزنه و هم خودش و هم پدرومادر هایجین و میکشه
جونگکوک:او واقعا
جیهوپ:تازه اون یه پسر داره که بعد از خودش اونو جانشین خودش کرده
جیمین:تازگیا هم فهمیدیم یه قا*تل کلی آدم و کشته و هیچ وقت هیچ اثری هم از خودش بجا نمیذاره
جین:و اون الان وظیفه ماهست که بگیریمش و احتمال میدیم پسر همون دایی هایجین باشه
جونگکوک:احتمالش هم هست
نامجون:فقط راجب این ماموریت چیزی به هایجین نگو
جیهوپ:درسته اون تازه داره بهتر میشه و الان فقط تورو داره مطمئنم که نمیخواد از دستم بده
جونگکوک:اهوم باشه ......عه میگم پسرا
جین:چیع
جونگکوک:من راستش عاشق هایجین شدم اون خیلی کیوت و بانمکه و هروقت میبینمش خستگیم رفع میشه
جیمین:اوه پسر
شوگا:واقعا عاشق شدیا
تهیونگ:پس ازش مراقبت کن و نذار اتفاقی براش بیوفته
جونگکوک:اهوم
شوگا:خب خب بریم سرکارمون
*ویو هایجین تو مدرسه*
..............
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.