(don't let me go) (اجازه، نده بروم)
#p51
با لبخند کثیفی بهم خیره شده بود و با لحن
چندش اورتری ادامه داد
مین_هو:چیه ناراحت شدی
_اون کاری نکرده که انتقام ازش بگیرم
با صدای بلندی تو صورتم داد زد
مین_هو:پس چرا قبل از اینکه عاشقش بشی همچین فکری نمیکردی
عصبی از لای دندونام غریدم
_اونموقعه احمق بودم
مین_هو:الان احمقی اقای عاشق
دیگه خیلی عصبیم کرده بود انگار که رابطه برادری که داشتیم دیگه یادم نبود
دست های مشت شدمو بلند کردم و محکم خوابوندم
توی صورتش
از دماغش شروع کرد خون اومدن
انقدر عصبی بودم که احساس میکردم که بهترین گزینه
برای خالی کردن عصبانیم فقط مین_هوعه
عصبانی بودم از خودم از مین_هو از خانوادم که ترکم کردن
از همه شاید راست میگفت نباید عاشق میشدم
حتی تلاش نمیکرد جلوی زدنم رو بگیره فقط با لبخند کثیفش نگام میکرد عصبی ولش کردم و از کنارش رقتم که صداش از پشت سرم شنیدم
مین_هو: با خودت چی فکر کردی خودم میکشمش
عصبی رو بهش برگشتم و داد زدم
_تو غلط میکنی
مین_هو: نمیکشمش ولی بهش میگم تو کدوم کصافتی هستی
از حرفی که زده بود مخم سوت کشید واقعا اگه بهش میگفت چی برا یه لحظه خون تو رگام یخ زد
با لحن اروم تری جوابش دادم
_تو مگه انتقام نمیخوای من انتقام از پدرش میگیرم
کاری به ا/ت نداشته باش
نگاه تمسخرآمیز بهم انداخت و از سرجاش بلند شد
و تکونی به لباساش داد و از کنارم رد شد
متعجب به مسیر رفتنش نگاه میکردم بعد از اینکه به
خودم اومدم به به طرف قصر قدم برداشتم
از یه طرفی نگران ا/ت بودم از یه طرف نگران رفتاری که مین_هو قراره از خودش نشون بده
#p52
(یونگی)
از اونجایی که نشانه قصر رو داشتم ورود و خروج
برام اسون بود به سمت اقامت گاه قدم
برداشتم که مچ دستم توسط کسی گرفته شد
سرم که بلند کردم هوسوک روبروم ایستاده بود
عصبی نگاهی بهم انداخت و اروم زیر لب زمزمه کرد
هوسوک:اینجا چه غلطی میکنی
_اومدم معشوقم ببینم
با حرفی که زدم عصبی دستش رو روی شونم
هوسوک:هی مراقب حرف زدنت باش که ممکنه سرت به باد بدی
_توهم مراقب رفتارت باش خوشم نمیاد هر بار پیش ا/ت میبینمت
دستش محکم رو شونم کوبوند که چند قدم عقب برگشتم
هوسوک:نگران نباش نمیخوام مخ معشوقت بزنم
_جرعتشو نداری
هوسوک:مثلا چیکار میکنی
_نمیدونم ولی خواهر فرمانده کیم گزینه خوبی نیست
با حرفی که زدم یقه لباس عصبی گرفت دستش و اروم دم گوشم گفت
هوسوک:جرعت داری دوباره تکرارش کن
_جرعت داری دوباره طرف ا/ت بیا
یقه لباسم از دستش در اوردم بی اهمیت بهش به طرف
اقامت گاه ا/ت رفتم خواستم در باز کنم که به سمتش برگشم
_هی تو
عصبی جوابم داد
هوسوک:چیه چته باز
_یکاری کن مین_هو دیگه محافظ ا/ت نباشه
هوسوک:چرا باید به حرف تو گوش کنم
_به خاطر ا/ت
در اقامت گاه ا/ت باز کردم که صداش از پشت سرم شنیدم
هوسوک:هی تو منظورت چیه
بهش اهمیتی ندادم و اروم در بستم به سمت ا/ت قدم برداشتم که با چهره قرق در خوابش مواجه شدم
خستگی از چهرش میشد خوند کنارش نشستم و اروم دستش رو تو دستم گرفتم دستش از خستگی یخ زده بود
لایک40+
کامنت150+
#bts #fick #kpop #idol
#بنگتن #شوگا #یونگی #اگوست_دی
#کره #بی_تی_اس #ارمی #بی_تی_اس #بی_تی_اس_و_ارمی_برای_همیشه_با_همن #کره_جنوبی #جانگکوک #جیمین #تهیونگ #هوسوک #نامجون #جین #شوگا #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جانگکوک
با لبخند کثیفی بهم خیره شده بود و با لحن
چندش اورتری ادامه داد
مین_هو:چیه ناراحت شدی
_اون کاری نکرده که انتقام ازش بگیرم
با صدای بلندی تو صورتم داد زد
مین_هو:پس چرا قبل از اینکه عاشقش بشی همچین فکری نمیکردی
عصبی از لای دندونام غریدم
_اونموقعه احمق بودم
مین_هو:الان احمقی اقای عاشق
دیگه خیلی عصبیم کرده بود انگار که رابطه برادری که داشتیم دیگه یادم نبود
دست های مشت شدمو بلند کردم و محکم خوابوندم
توی صورتش
از دماغش شروع کرد خون اومدن
انقدر عصبی بودم که احساس میکردم که بهترین گزینه
برای خالی کردن عصبانیم فقط مین_هوعه
عصبانی بودم از خودم از مین_هو از خانوادم که ترکم کردن
از همه شاید راست میگفت نباید عاشق میشدم
حتی تلاش نمیکرد جلوی زدنم رو بگیره فقط با لبخند کثیفش نگام میکرد عصبی ولش کردم و از کنارش رقتم که صداش از پشت سرم شنیدم
مین_هو: با خودت چی فکر کردی خودم میکشمش
عصبی رو بهش برگشتم و داد زدم
_تو غلط میکنی
مین_هو: نمیکشمش ولی بهش میگم تو کدوم کصافتی هستی
از حرفی که زده بود مخم سوت کشید واقعا اگه بهش میگفت چی برا یه لحظه خون تو رگام یخ زد
با لحن اروم تری جوابش دادم
_تو مگه انتقام نمیخوای من انتقام از پدرش میگیرم
کاری به ا/ت نداشته باش
نگاه تمسخرآمیز بهم انداخت و از سرجاش بلند شد
و تکونی به لباساش داد و از کنارم رد شد
متعجب به مسیر رفتنش نگاه میکردم بعد از اینکه به
خودم اومدم به به طرف قصر قدم برداشتم
از یه طرفی نگران ا/ت بودم از یه طرف نگران رفتاری که مین_هو قراره از خودش نشون بده
#p52
(یونگی)
از اونجایی که نشانه قصر رو داشتم ورود و خروج
برام اسون بود به سمت اقامت گاه قدم
برداشتم که مچ دستم توسط کسی گرفته شد
سرم که بلند کردم هوسوک روبروم ایستاده بود
عصبی نگاهی بهم انداخت و اروم زیر لب زمزمه کرد
هوسوک:اینجا چه غلطی میکنی
_اومدم معشوقم ببینم
با حرفی که زدم عصبی دستش رو روی شونم
هوسوک:هی مراقب حرف زدنت باش که ممکنه سرت به باد بدی
_توهم مراقب رفتارت باش خوشم نمیاد هر بار پیش ا/ت میبینمت
دستش محکم رو شونم کوبوند که چند قدم عقب برگشتم
هوسوک:نگران نباش نمیخوام مخ معشوقت بزنم
_جرعتشو نداری
هوسوک:مثلا چیکار میکنی
_نمیدونم ولی خواهر فرمانده کیم گزینه خوبی نیست
با حرفی که زدم یقه لباس عصبی گرفت دستش و اروم دم گوشم گفت
هوسوک:جرعت داری دوباره تکرارش کن
_جرعت داری دوباره طرف ا/ت بیا
یقه لباسم از دستش در اوردم بی اهمیت بهش به طرف
اقامت گاه ا/ت رفتم خواستم در باز کنم که به سمتش برگشم
_هی تو
عصبی جوابم داد
هوسوک:چیه چته باز
_یکاری کن مین_هو دیگه محافظ ا/ت نباشه
هوسوک:چرا باید به حرف تو گوش کنم
_به خاطر ا/ت
در اقامت گاه ا/ت باز کردم که صداش از پشت سرم شنیدم
هوسوک:هی تو منظورت چیه
بهش اهمیتی ندادم و اروم در بستم به سمت ا/ت قدم برداشتم که با چهره قرق در خوابش مواجه شدم
خستگی از چهرش میشد خوند کنارش نشستم و اروم دستش رو تو دستم گرفتم دستش از خستگی یخ زده بود
لایک40+
کامنت150+
#bts #fick #kpop #idol
#بنگتن #شوگا #یونگی #اگوست_دی
#کره #بی_تی_اس #ارمی #بی_تی_اس #بی_تی_اس_و_ارمی_برای_همیشه_با_همن #کره_جنوبی #جانگکوک #جیمین #تهیونگ #هوسوک #نامجون #جین #شوگا #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جانگکوک
۱۸.۲k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.