مافیای من
#مافیای_من
P:58
(ویو ا.ت)
با لبخند بع سمتم برگشت
مثل اینکه از اینکه هیونو قهوه ای کردم خوشحال بود
فلیکس: هیچی!! فقط میخاستم از هیون دورت کنم
چشمام گرد شد
این پسر رد داده؟!
عصبی چشمامو بستم و گفتم
ا.ت: بیرون!! سریع
نوچی گفتو پرو پرو زول زد بهم
عصبی به سمتش رفتم
نمیخام آسیب ببینه اون تقصیری نداره
باید تا اتفاق بدی نیوفتاده تمومش کنه
سعی کردم با لحن قانع کننده ای بگم
ا.ت: فلیکس.....تمومش کن
متعجب گفت
فلیکس: چی؟!
ادامه دادم
ا.ت: فلیکس آخرش این تویی که آسیب میبینی ....علاقت به من.....بهت آسیب میزنه
با حرفم اخم کوچیکی کردو گفت
فلیکس: منظورت هیونجینه؟! اگه منظورت اونه که خودم درستش میکن.....
وسط حرفش پریدمو کفتم
ا.ت: منظورم اون نیست.......چیزی که تو از من میبینی چیزی نیست که واقعا هستم
کمی نزدیکم شدو گفت
فلیکس: پس ا.ت واقعی رو بهم نشون بده!!
کنترلمو از دست دادمو تقریبا داد زدم
ا.ت: نمیتونم!!
آروم گفتم
ا.ت: ا.ت واقعی نا امیدت میکنه!!........راز هایی از من هست که تو نمیدونی....کارایی کردم که نمیدونی.......پس..قبل اینکه ضربه بخوری ازم دور شو
با حرفم به طرف در رفت ولی لحظه آخر مکث کردو گفت
فلیکس: من به این راحتی دست نمیکشم!!
و از اتاق خارج شدو در و بست
روی زمین افتادمو سرمو بین دستهامو گرفتم
نمیخام آسیب ببینه
دارم سعی میکنم از اذیت شدنش جلوگیری کنم ولی اون نمیفهمه
نزدیک من شدن فقط بهش ضرر میرسونه!!
نظرتون؟!
P:58
(ویو ا.ت)
با لبخند بع سمتم برگشت
مثل اینکه از اینکه هیونو قهوه ای کردم خوشحال بود
فلیکس: هیچی!! فقط میخاستم از هیون دورت کنم
چشمام گرد شد
این پسر رد داده؟!
عصبی چشمامو بستم و گفتم
ا.ت: بیرون!! سریع
نوچی گفتو پرو پرو زول زد بهم
عصبی به سمتش رفتم
نمیخام آسیب ببینه اون تقصیری نداره
باید تا اتفاق بدی نیوفتاده تمومش کنه
سعی کردم با لحن قانع کننده ای بگم
ا.ت: فلیکس.....تمومش کن
متعجب گفت
فلیکس: چی؟!
ادامه دادم
ا.ت: فلیکس آخرش این تویی که آسیب میبینی ....علاقت به من.....بهت آسیب میزنه
با حرفم اخم کوچیکی کردو گفت
فلیکس: منظورت هیونجینه؟! اگه منظورت اونه که خودم درستش میکن.....
وسط حرفش پریدمو کفتم
ا.ت: منظورم اون نیست.......چیزی که تو از من میبینی چیزی نیست که واقعا هستم
کمی نزدیکم شدو گفت
فلیکس: پس ا.ت واقعی رو بهم نشون بده!!
کنترلمو از دست دادمو تقریبا داد زدم
ا.ت: نمیتونم!!
آروم گفتم
ا.ت: ا.ت واقعی نا امیدت میکنه!!........راز هایی از من هست که تو نمیدونی....کارایی کردم که نمیدونی.......پس..قبل اینکه ضربه بخوری ازم دور شو
با حرفم به طرف در رفت ولی لحظه آخر مکث کردو گفت
فلیکس: من به این راحتی دست نمیکشم!!
و از اتاق خارج شدو در و بست
روی زمین افتادمو سرمو بین دستهامو گرفتم
نمیخام آسیب ببینه
دارم سعی میکنم از اذیت شدنش جلوگیری کنم ولی اون نمیفهمه
نزدیک من شدن فقط بهش ضرر میرسونه!!
نظرتون؟!
۸.۱k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.