مافیایمن

#مافیای_من
P:41
(ویو ا.ت)

چند دقیقه گذشته بود و حالا وقت اجرای نقشم بود
توجه هیشکی روی من نبود ولی هیونجین با کوچک ترین حرکتم به سمتم بر میگشت تا ببینه چیکار میکنم و قطعا متوجه کارم میشد

با برسی موقعیت و مطمعن شدن از اینکه قطعا هیونجین میبینه نقشمو شروع کردم

اروم دستمو دور بازوی فلیکس حلقه کردم و خودمو بهش چسبوندم

خود فلیکس بدبختم تعجب کرده بود چه برسه به هیونجین

البته خودمم داشت از این نزدیکی اذیت میشدم ولی به دیدن قیافه ی فشاریه هیونجین می ارزید

از توی افکارم در اومدم و سرمو روی شونه ی فلیکس گزاشتم

منو این لوس بازیا ؟!
ای خدا ببین مجبورم میکنی برای چزوندن هیون چیکارا کنم

با همین حالت هم میتونستم قیافه ی فشاریه هیونجینو ببینم

داشتم توی افکارم به هیونجین میخندیدم که با قرار گرفتن سر فلیکس روی سرم چشمام به اندازه ی نلبکی باز شد

خب.......آره.......خودم گفتم همکاری کن ولی منظورم این نبود

ای خدا عجب گوجه ای خوردماااااااااااااااا
الان چیکار کنم؟
چرا به اینجاش فکر نکردمممممممممم؟!
دیدگاه ها (۲۱)

#مافیای_من P:43(ویو ا.ت)با همون لبخند خبیث شرا*ب از توی کاب...

#مافیای_من P:44(ویو ا.ت)درحالی که مشکوک به جونگین زول زده بو...

#مافیای_من P:40(ویو ا.ت)همه از این حرکتش تعجب کرده بودنهیونج...

وقتی مامان ا.ت بخاطر پول باهاش ازدواج کرده وعاشق تو میشه و.....

ادامه سناریو وقتی به اجبار باهاشون ازدواج کردی..

عشق بی پایان من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط