شراب سرخ پارت ۶۸
شراب سرخ پارت ۶۸
#red_wine🍷 #red_wine🍷
جنی عاجزانه جیغ کشید:نه...
با شنیدن جلز و ولز و زجه های گوش خراش جنی قلبم از حرکت ایستاد و نفس هایم به شمار افتاد..
کم کم با رسیدن بو گوشت سوخته به بینی ام عقی زدم..
کیم داشت اون داخل چیکار میکرد ... داشت او را شکنجه میداد ، داشت پوست و گوشت او را میسوزاند!!
بدنم لس و بی حس شد..سرم گیجی رفت.
فورا دستم را به دیوار گرفتم تا نیوفتم.
راننده وقتی حالم را دید زیر بازویم را گرفت و گفت:خانم خوبید؟ میخواید از اینجا بریم؟!
این حق جنی نبود این شکنجه حق هیچ کس نبود..
کیم چطور تونسته بود او را اینطوری شکنجه کند.
نتونستم زجه زدن های جنی را تحمل کنم به راننده گفتم:منو از اینجا ببر..
خواستم عقب گرد کنم که در باز شد و تهیونگ با صورت و دستانی خونی جلویم ظاهر شد..
وحشت کردم..
وحشتناک بود... حال او ، دستان او ، آثار خون جنی بر پیکر او، از همه وحشتناک تر چشماناش بود که میخندیدند..
تا به حال او را اینگونه ندیده بودم...
با دیدنش واهمهای ترسی به دل و وجودم رجوع کرد که قابل وصف نبود
او واقعا که بود ؟
شیطان؟
هیولا؟
دیو؟ با دیدنش واهمهای ترسی به دل و وجودم رجوع کرد که قابل وصف نبود
او واقعا که بود ؟
شیطان؟
هیولا؟
دیو؟
اهریمن؟
کی بود که اینطوری از سلاخی بقیه لذت میبرد..
من تنم را به کی داده بودم؟ من دخترانگیام را به کی داده بودم؟
اما این مرد امروز با مرد دیشبم زمین تا آسمان فرق میکرد..
حرف جونگ کوک بود که مانند پتک به سرم کوبیده میشد.
"تو پیش ادم خطرناکی هستی ا.ت!"
چهره کیم با دیدن من به حالت عادی خودش برگشت:ا.ت...
قدمم را لرزان به عقب برداشتم اما با افتادن چشمم به جسد خونین و بیجون جنی خشکم زد .. کیم با او چه کرده بود..کاری کرده بود که صورتش غیر قابل تشخیص بود..او صورت جنی را سوزانده بود!
دلم بهم پیچید و نتونستم هضمش کنم و سریع خودم را به گوشه سالن رساندم و هر چه که خورده بودم را بالا آوردم..
اونقدر عق زدم که حس از توی دست پایم رفت و بیحال روی زمین افتادم..
باورم نمیشد او انقدر ظالمانه مادر دخترش را شکنجه کند.
تصویر جسد جنی از جلوی چشمانم کنار نمیرفت .. حس میکردم فشارم افتاده ، تنم سرد و بی حس شده بود و مثل بید میلرزیدم!
سایه کیم پشت سرم حس کردم...ترس و وحشت به قلبم چنگ زدند.
او با من هم همین کار را میکرد او من را هم سلاخی میکرد..
#red_wine🍷 #red_wine🍷
جنی عاجزانه جیغ کشید:نه...
با شنیدن جلز و ولز و زجه های گوش خراش جنی قلبم از حرکت ایستاد و نفس هایم به شمار افتاد..
کم کم با رسیدن بو گوشت سوخته به بینی ام عقی زدم..
کیم داشت اون داخل چیکار میکرد ... داشت او را شکنجه میداد ، داشت پوست و گوشت او را میسوزاند!!
بدنم لس و بی حس شد..سرم گیجی رفت.
فورا دستم را به دیوار گرفتم تا نیوفتم.
راننده وقتی حالم را دید زیر بازویم را گرفت و گفت:خانم خوبید؟ میخواید از اینجا بریم؟!
این حق جنی نبود این شکنجه حق هیچ کس نبود..
کیم چطور تونسته بود او را اینطوری شکنجه کند.
نتونستم زجه زدن های جنی را تحمل کنم به راننده گفتم:منو از اینجا ببر..
خواستم عقب گرد کنم که در باز شد و تهیونگ با صورت و دستانی خونی جلویم ظاهر شد..
وحشت کردم..
وحشتناک بود... حال او ، دستان او ، آثار خون جنی بر پیکر او، از همه وحشتناک تر چشماناش بود که میخندیدند..
تا به حال او را اینگونه ندیده بودم...
با دیدنش واهمهای ترسی به دل و وجودم رجوع کرد که قابل وصف نبود
او واقعا که بود ؟
شیطان؟
هیولا؟
دیو؟ با دیدنش واهمهای ترسی به دل و وجودم رجوع کرد که قابل وصف نبود
او واقعا که بود ؟
شیطان؟
هیولا؟
دیو؟
اهریمن؟
کی بود که اینطوری از سلاخی بقیه لذت میبرد..
من تنم را به کی داده بودم؟ من دخترانگیام را به کی داده بودم؟
اما این مرد امروز با مرد دیشبم زمین تا آسمان فرق میکرد..
حرف جونگ کوک بود که مانند پتک به سرم کوبیده میشد.
"تو پیش ادم خطرناکی هستی ا.ت!"
چهره کیم با دیدن من به حالت عادی خودش برگشت:ا.ت...
قدمم را لرزان به عقب برداشتم اما با افتادن چشمم به جسد خونین و بیجون جنی خشکم زد .. کیم با او چه کرده بود..کاری کرده بود که صورتش غیر قابل تشخیص بود..او صورت جنی را سوزانده بود!
دلم بهم پیچید و نتونستم هضمش کنم و سریع خودم را به گوشه سالن رساندم و هر چه که خورده بودم را بالا آوردم..
اونقدر عق زدم که حس از توی دست پایم رفت و بیحال روی زمین افتادم..
باورم نمیشد او انقدر ظالمانه مادر دخترش را شکنجه کند.
تصویر جسد جنی از جلوی چشمانم کنار نمیرفت .. حس میکردم فشارم افتاده ، تنم سرد و بی حس شده بود و مثل بید میلرزیدم!
سایه کیم پشت سرم حس کردم...ترس و وحشت به قلبم چنگ زدند.
او با من هم همین کار را میکرد او من را هم سلاخی میکرد..
۱.۸k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.