part

#part_141
#طاها
با تعجب به ظرف رو به روم زل زدم
طاها-حجی سه ساعته تو آشپزخونه ای تهش این؟
نازی-خیلیم خوبه
رها-خوب چیه عالیه
مبین-شت طاها وضع تو از من بدترشه فکر کنم
شکیب-من رفتم تو افق محو شم
فریال-به نظر من که خوشمزست
مبین-توکه نخوردی هنو
فریال-از قیافش گفتم
طاها-عزیزم اگه تو تشخیص قیافت خوب بود که با شکیب رل نمیزدی
فریال-قانع شدم کاملا
شکیب-فقط یه سوال الان این چه غذایی؟
نازی-زرشک پلو با مرغ دیگه
طاها-زرشکش کو؟
نازی-سوخت دیگه نریختم تو غذا
مبین-مرغش کو
نازی-یخش آب نشد دیگه حوصله نداشتم منتظر شم
طاها-بگو برنج خالی دیگه
رها-بخورید بابا از سرتونم زیادیه
شکیب-امشب راهی بیمارستان نشیم صلوات
فریال-بادمجون بم آفت نداره بخور
قاشق اول که گذاشتم تو دهنم یه چیز سفت رفت زیر دندون و صدای بدی داد
رها-چت شد
طاها-نازی تو این برنج تمیز نکردی؟
نازی-مگه برنجم تمیز میکنن؟
مبین-شتتت
فریال-بخورید بابا حالا یه سنگ ریز بوده
مبین با ترس و لزر قاشقو گذاشت دهنش
که یهو به سرفه افتاد
شکیب یه لیوان آب بهش داد که یه نفس رفت بالا
مبین-عشقم تو این چند کیلو نمک ریختی؟
نازی-هرچی تو ظرف بود....البته ته ظرف بود دیگه داشت تموم میشد
شکیب-چقدر بود توش
نازی-نصفه پر برد
شکیب-نازی دستت درد نکنه اما من اصلا جا ندارم
اینو گفت و پا به فرار گذاشت
#شکلات_تلخ
دیدگاه ها (۰)

#part_142 #رها پسرا که رفتن بیرون منو فریال و نازی بودیم فقط...

#part_143 #شکیب وقتی رسیدیم خونه شروین همه بچه ها اونجا بود...

#part_140 #مبین نازی نشسته بود فیلم میدید منم داشتم در و دیو...

#part_139 #فریال فریال-شکیببببب؟ شکیب-مرگگگگگگگگ چرا داد می...

پلیس. ابلیس. part ²⁰جونگ کوک : برید خدارو شکر کنید ...

چندپارتی ☆درخواستی>>>p.1بارون بند اومده بود ...ساعت از ۱۲ گذ...

کاش لراتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط