عشق یا نفرت (پارت ۳۲)

_خب خب پارت احتمالا کوتاه میشه چون کلا یادم رفته بوددد،ولی شاید فردا هم پارت نوشتم..شاید _
آنیسا سعی کرد از قدرتش استفاده کنه، اول دستای آنیا رو گرفت و گرفت و ی ورد خواند..یکم بعد ی صدای عجیبی اومد بعدش چشمای آنیا باز شد و آنیسا بیهوش شد
دامیان آنیا رو بغل کرد : زنده ای! ولی آنیسا چی؟
آنیا : نگران نباش اون سخت جون تر از ایناس.. به همین سادگی نمیمیره فقط قدرتش بهش فشار اورده
لوید و یور اومدن تو اتاق
یور : آنیا سان حالت خوبه؟! میتونی نفس بکشی؟!
لوید : سکته مون دادی دختر جون
آنیا ی خنده ریزی کرد

*خلاصه ی ساعت بعد آنیا رو مرخص کردن و آنیسا به هوش اومد، آنیا رفت خونش و آنیسا و دامیان هم رفتن خوابگاه،
آنیسا رو مبل ولو شد : حوصلم.. حال ماموریت ندارم، درس هم که دیروز خوندم چون امروز تعطیل بود
دامیان : خودتو جمع و جور کن، پاشو برو به آنیا یا بکی ی سر بزن، چمیدونم ... فیلم ببین، اصلا گوشیتو بردار یکم باهاش ور برو
آنیسا سریع گوشیشو برداشت و رفت تو اینستا 😐
دامیان : گذینه آسون رو انتخاب کردی..
آنیسا : میخوام برم رقص تمرین کنم بعد فیلم بگیرم و استوری کنم
*خلاصهههه.
آنیسا برگشت و رفت تو اتاقش ولو شد
دامیان : من که ندیدم استوری بزاری
آنیسا : چون افتضاح شدددد
*از اونور آنیا
آنیا : مامانیییییی ترو خداا منم بیامم
یور : نه آنیا سان خطرناکه نمیتونی باهام بیای! تازه از بیمارستان برگشتی
آنیا : حیف شد
ی بادوم زمینی برداشت و رفت سراغ درساش چون فردا ی امتحان داشتن که خیلیی سخت بود و اگه نمره خوبی نمیگرفت ۳ رعد میگرفت و میشد برای آنیا دردسر چون آنیا ۵ تا رعد داشت..
*از خودم در نیوردم تو مانگا ۵ تا رعد تونیتروس میگیره


---------------

ببخشید کوتاه بوددد
سعی کردم تو خماری تموم بشه
دیدگاه ها (۱۴)

عشق یا نفرت (پارت ۳۵)

عشق یا نفرت (پارت ۳۶)

عشق یا نفرت (پارت ۳۱)

عشق یا نفرت (پارت ۳۰)

#زندگی_احساسی_من#part21انیا وارد خونه شد انیا:« انیا برگشت خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط