Part

Part: ۸
______________________________
هایجین:پس این دختره نامزد کرده که زن پسر من شده
سوهو:چی
لونا:نامزدت با داداش من ازدواج کرده

سوهو آروم زمزمه کرد...

سوهو: نه

اشک تو چشماش جمع شد

هایجین: آلبته ما میتونیم بهت کمک کنیم در عوض تو هم باید به ما کمک کنی اگه میخوای نامزدت رو پس بگیری اون از پسرم متنفره بزور باهاش ازدواج کرده
سوهو: خب باید چیکار کنم
هایجین: هرکاری که من میگم
سوهو: چشم

جونگکوک" داشتم چندتا از کارام رو انجام می‌دادم که مادرم اومد داخل اتاقم

جونگکوک: تا حالا کسی بهت نگفته بود قبل از این وارد بشی باید در بزنی

هایجین یه قوطی قرص گذاشت رو میز جونگکوک

هایجین: نگاه کن ببین زنت پشت سرت چیا می‌خوره

جونگکوک "روی کاغذ نوشتع بوذ قرص سرما خوردگی دیدم زیرش یه کاغذ دیگه هم هست کاغذ اولو کندم دیدم نوشته قرص ضد بارداری

هایجین: اون ازت متنفره بخاطر همینم نمیخواد ازش بچه داشته باشی تازه این یکیشه اون پایین داره یا معشوقه قبلیش قرار مدار میزاره اگه باور نمیکنی خودت برو طبقه سوم ببین

__________

ات:توروخدا از این جا برو
سوهو: چرا من اومدم تورو نجات بدم از دست این حرومزاده
ات:دیگه درموردش اینطوری حرف نزن اون همسرمه دوسش دارم توآم برو دنبال آدم مناسب خودت
سوهو: واقعا عاشقش شدی؟
ات:آره
سوهو: یعنی همه ی اون قول قرار ها الکی بود
ات:ببخشید ولی...

ات هنوز حرفش تموم نشده بود که جونگکوک با عصبانیت اومد داخل و سوهو رو هل داد رو زمین و شروع کرد به کتک زدنش

ات:ولش کن بزار بره لطفا

جونگکوک دست از کتک زدن برداشت و روبه ات کزد گفت...

جونگکوک: تو الان داری از این دفاع میکنی

جونگکوک قدم به قدم نزدیک ات شد و سوهو هم از فرصت استفاده کرد و فرار کرد
_______________________________
ادامه دارد...
_______________________________
دیدگاه ها (۱۳)

part:9__________________________________جونگکوک ات زو چسبوند...

Part:۱۰ آخر______________________________ات" سرمو گرفتم بالا...

Part: ۷_______________________________پدر: هیچی همینجوری خیل...

Part:۶_______________________________(صبح)ات" صبح با دستی رو...

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط