ادامه پارت ۳۱
ادامه پارت ۳۱
تهیونگ:نیشخندی زدم
همونطور که از شراب میخوردم زیر لب گفتم
یونگی حق داره عاشقش بشه..
خیلی جذابه
پاشدم رفتم سمتشون
کای:کبکت خروس میخونه وویونگ
فقط منتظر این افریطه بودی؟
ا.ت:یاااا سکی من به این خوبی
هانی:آره دیگه از اول مهمونی کز کرده بود یه گوشه فقط کافی بود اسم تورو بیاریم بزنه زیر گریه
تهیون:حالا کجا بودی ا.ت خانم
ا.ت:مسافرت بودم تهیونی
وویونگ:خبب کیک و ببرم؟
ا.ت:یسس
شمارش معکوس همگی ده..نه..هشت..هفت..شیش...پنج...چهار..سه..دو..یککک
همه دست زدیم و جیغ کشیدیم
تولدت مبارک وویونگگگگگ
تهیونگ:از اونجایی که اصلا اصاب این مهمونی و نداشتم نشستم روی کاناپه و منتظر یه موقعیت فاکی شدم تا ببرمش
ا.ت:پس کادوی من کوو
فک کنم توی اتاق جا گذاشتم رفتم کتمو در بیارم
شما اول بدین تا من برم دنبالش
تهیونگ:با نیشخندی گفتم
اینم از موقعیت پاشدم دنبالش رفتم تو اتاق
ا.ت:کو پس کجایی
آها اینیا برش داشتم خواستم برم که یه نفر جلوی در ظاهر شد..
ا.ت:خواستم از کنارش رد شم که بازومو گرفت
تهیونگ:به به خانم ا.ت
خوب هستین؟
ا.ت: میشناسمتون؟
تهیونگ:از این به بعد میشناسی
یه سرنگ بیهوشی که از قبل آماده کرده بودم محکم فرو کردم توی گردنش..
ا.ت:کادو از دستم افتاد..
خواستم جیغ بزنم که نایی برام نمونده بود اصلا صدام در نمیومد کم کم پلکام سنگین شد و دیگه هیچی نفهمیدم...
_
عمارت یونگیوجیمین‹ساعت دو شب›
جیمین:لعنت بهت یونگی گفتم باهاش بریم
یونگی:جیمین اصاب فاکی منو بدتر نکن خبب؟
جیمین:کجا مونده تا الان آخه
یونگی:پاشو بریم بار
___
وویونگ:همه مهمونا رفتن..
من موندم تو بار خلوت و داشتم گریه میکردم..
ا.ت لعنت بهت که یهو قیبت میزنه
کجایی ها
چرا یهو اینطور شددد لعنت بهت مین یونگی که اومدی همه چی و خراب کردی
جیمین:سریع رفتم توی بار
یونگی:هیچکس نبود..
صدای گریه های یه نفر نیومد رفتم سمتش دیدم وویونگه
جیمین:رفتم سمتشون
یونگی:وویونگ
وویونگ:با ترس از جام بلند شدم
م..مین یونگی؟
یونگی:ا.ت کجاست؟
جیمین:کی رفت؟
وویونگ:یهو غیبش زد
رفته بود از اتاق کادو بیاره که دیگه ندیدیمشش
هقق من نگرانشم توروخدا پیداش کنین
جیمین:کدوم اتاق
وویونگ:طبقه بالا اتاق ۵
جیمین:سریع دوییدم بالا
جعبه کادو افتاده بود زمین
کفشای ا.ت هم اونجا بود
یکم زمین و نگاه کردم که چشمم خورد به سرنگ..
تهیونگ:نیشخندی زدم
همونطور که از شراب میخوردم زیر لب گفتم
یونگی حق داره عاشقش بشه..
خیلی جذابه
پاشدم رفتم سمتشون
کای:کبکت خروس میخونه وویونگ
فقط منتظر این افریطه بودی؟
ا.ت:یاااا سکی من به این خوبی
هانی:آره دیگه از اول مهمونی کز کرده بود یه گوشه فقط کافی بود اسم تورو بیاریم بزنه زیر گریه
تهیون:حالا کجا بودی ا.ت خانم
ا.ت:مسافرت بودم تهیونی
وویونگ:خبب کیک و ببرم؟
ا.ت:یسس
شمارش معکوس همگی ده..نه..هشت..هفت..شیش...پنج...چهار..سه..دو..یککک
همه دست زدیم و جیغ کشیدیم
تولدت مبارک وویونگگگگگ
تهیونگ:از اونجایی که اصلا اصاب این مهمونی و نداشتم نشستم روی کاناپه و منتظر یه موقعیت فاکی شدم تا ببرمش
ا.ت:پس کادوی من کوو
فک کنم توی اتاق جا گذاشتم رفتم کتمو در بیارم
شما اول بدین تا من برم دنبالش
تهیونگ:با نیشخندی گفتم
اینم از موقعیت پاشدم دنبالش رفتم تو اتاق
ا.ت:کو پس کجایی
آها اینیا برش داشتم خواستم برم که یه نفر جلوی در ظاهر شد..
ا.ت:خواستم از کنارش رد شم که بازومو گرفت
تهیونگ:به به خانم ا.ت
خوب هستین؟
ا.ت: میشناسمتون؟
تهیونگ:از این به بعد میشناسی
یه سرنگ بیهوشی که از قبل آماده کرده بودم محکم فرو کردم توی گردنش..
ا.ت:کادو از دستم افتاد..
خواستم جیغ بزنم که نایی برام نمونده بود اصلا صدام در نمیومد کم کم پلکام سنگین شد و دیگه هیچی نفهمیدم...
_
عمارت یونگیوجیمین‹ساعت دو شب›
جیمین:لعنت بهت یونگی گفتم باهاش بریم
یونگی:جیمین اصاب فاکی منو بدتر نکن خبب؟
جیمین:کجا مونده تا الان آخه
یونگی:پاشو بریم بار
___
وویونگ:همه مهمونا رفتن..
من موندم تو بار خلوت و داشتم گریه میکردم..
ا.ت لعنت بهت که یهو قیبت میزنه
کجایی ها
چرا یهو اینطور شددد لعنت بهت مین یونگی که اومدی همه چی و خراب کردی
جیمین:سریع رفتم توی بار
یونگی:هیچکس نبود..
صدای گریه های یه نفر نیومد رفتم سمتش دیدم وویونگه
جیمین:رفتم سمتشون
یونگی:وویونگ
وویونگ:با ترس از جام بلند شدم
م..مین یونگی؟
یونگی:ا.ت کجاست؟
جیمین:کی رفت؟
وویونگ:یهو غیبش زد
رفته بود از اتاق کادو بیاره که دیگه ندیدیمشش
هقق من نگرانشم توروخدا پیداش کنین
جیمین:کدوم اتاق
وویونگ:طبقه بالا اتاق ۵
جیمین:سریع دوییدم بالا
جعبه کادو افتاده بود زمین
کفشای ا.ت هم اونجا بود
یکم زمین و نگاه کردم که چشمم خورد به سرنگ..
۵.۶k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.