ادامه پارت ۳۰
ادامه پارت ۳۰
جیمین:ببینم اصلا ماهم باهات میایم
یونگی:بزار خودش بره خوش بگذرونه جیمین
مواظب خودش هست
ا.ت:محکم پریدم بغل یونگی
هققق مرسی هیونگگگ
جیمین:منم اجازه دادم مثلا
ا.ت:محکم گونه جیمین و بوسیدم
عاشقتونممم
دوییدم بالا تا هم دوش بگیرم هم لباس انتخاب کنم
_
ویو عمارت کیمتهیونگ
تهیونگ:چیشد فیلیکس؟
فیلیکس:قربان همه رفت و آمدهای اخیرشون رو چک کردم همچنین شنودهایی که کار گذاشتیم.
تهیونگ:خوبه..
بگو ببینم نتیجه چیشد؟
فیلیکس:همون دختری که گروگان گرفته بودن
مثل اینکه خیلی باهم رفیق شدن و یونگی و جیمین چهارچشمی میپانش
تهیونگ:کمی از قهوه خوردم و پوزخندی زدم..
که اینطور!
فیلیکس:و امشب دختره یا بهتره بگم ا.ت قرارع بره به یک بار که آدرس دقیقی ازش پیدا نکردم اما میتونم تعقیبش کنم
تهیونگ:یونگی و جیمین رقیبای سرسختیَن
باید حواسم بهشون باشه
حتی هنوز فکر میکنن لو دادن محموله هاشون کار جانگلیانه قهقهه ای زدم..
امشب اون دختر و میگیریم فیلیکس
قیافه دیدنی اون دوتا
وقتی دارن از نگرانی میمیرن و زنده میشن...
خیلی خوبه...
تا شب وقت داری آدرس اونجارو پیدا کنی
فیلیکس:چشم قربان
تهیونگ:آخی مینیونگی بدبخت..
پدر عزیزت زیر دستای بابای من کشته شده
فکر نکنم بدونی نه؟
هه همونطور که فکر میکنی همه چیز
زیر سر لیانه کم کم نابودت میکنم...
هنوز اونقدری بدبخت نشدم
تو و اون جیمین عوضی بخواین بشینین جای من
جیمین:ببینم اصلا ماهم باهات میایم
یونگی:بزار خودش بره خوش بگذرونه جیمین
مواظب خودش هست
ا.ت:محکم پریدم بغل یونگی
هققق مرسی هیونگگگ
جیمین:منم اجازه دادم مثلا
ا.ت:محکم گونه جیمین و بوسیدم
عاشقتونممم
دوییدم بالا تا هم دوش بگیرم هم لباس انتخاب کنم
_
ویو عمارت کیمتهیونگ
تهیونگ:چیشد فیلیکس؟
فیلیکس:قربان همه رفت و آمدهای اخیرشون رو چک کردم همچنین شنودهایی که کار گذاشتیم.
تهیونگ:خوبه..
بگو ببینم نتیجه چیشد؟
فیلیکس:همون دختری که گروگان گرفته بودن
مثل اینکه خیلی باهم رفیق شدن و یونگی و جیمین چهارچشمی میپانش
تهیونگ:کمی از قهوه خوردم و پوزخندی زدم..
که اینطور!
فیلیکس:و امشب دختره یا بهتره بگم ا.ت قرارع بره به یک بار که آدرس دقیقی ازش پیدا نکردم اما میتونم تعقیبش کنم
تهیونگ:یونگی و جیمین رقیبای سرسختیَن
باید حواسم بهشون باشه
حتی هنوز فکر میکنن لو دادن محموله هاشون کار جانگلیانه قهقهه ای زدم..
امشب اون دختر و میگیریم فیلیکس
قیافه دیدنی اون دوتا
وقتی دارن از نگرانی میمیرن و زنده میشن...
خیلی خوبه...
تا شب وقت داری آدرس اونجارو پیدا کنی
فیلیکس:چشم قربان
تهیونگ:آخی مینیونگی بدبخت..
پدر عزیزت زیر دستای بابای من کشته شده
فکر نکنم بدونی نه؟
هه همونطور که فکر میکنی همه چیز
زیر سر لیانه کم کم نابودت میکنم...
هنوز اونقدری بدبخت نشدم
تو و اون جیمین عوضی بخواین بشینین جای من
۴.۸k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.