سایه
#سایه
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part32
برش داشتم..
این..این سرنگ بیهوشیهههه یونگییییی
یونگی:سریع دوییدم بالا
چی شده جیمین
جیمین:سرنگو نشونش دادم
یونگی:موهامو چنگ زدم..
کار کیه جیمین
کی دزدیدتش ها
جیمین:قطعا کار لیان نیست..
اما خب کی اصلا کی ا.ت رو میشناخت کی میدونست اون دختر پیش ماعه ها
یونگی:بیچاره شدیم جیمین
جیمین:پیداش میکنیم مطمئن باش
_
تهیونگ:حدود سه ساعته که خوابیده
ساعت و نگاه کردم پنج صبح بود
رفتم سمت اتاقم و دراز کشیدم روی تخت
چشمامو بستم و خوابیدم...
ویو عمارت تهیونگ‹صبح›
ا.ت:با سوزش بدی توی سرم از خواب بیدار شدم
دستمو روی گردنم گذاشتم آخخ چرا انقد درد میکن..
من کجام
یکم دور ورم و با بهت نگاه کردم
اینجا ک.کجاست هاا
بلند شدم و وایسادم جلوی آینه گردنم کبود شده بود و درد میکرد چشمامو بستم
دستمو گذاشتم روی سرم
همه اتفاقایی که دیشب افتاد اومد جلوی چشمم
چشام پر از اشک شد..
اون سرنگ..
آیی گردنم سرم...
یه قطره اشک سر خورد روی گونم..
رفتم سمت در و محکم میکوبیدمش
یونگیا هقق جی.جیمین شی
میدونم اون پشتین
بیاین در و باز کنین
یکی کمکم کنههههه
محکم با لگد از در میکوبیدم
کی اونجاستتتتت
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part32
برش داشتم..
این..این سرنگ بیهوشیهههه یونگییییی
یونگی:سریع دوییدم بالا
چی شده جیمین
جیمین:سرنگو نشونش دادم
یونگی:موهامو چنگ زدم..
کار کیه جیمین
کی دزدیدتش ها
جیمین:قطعا کار لیان نیست..
اما خب کی اصلا کی ا.ت رو میشناخت کی میدونست اون دختر پیش ماعه ها
یونگی:بیچاره شدیم جیمین
جیمین:پیداش میکنیم مطمئن باش
_
تهیونگ:حدود سه ساعته که خوابیده
ساعت و نگاه کردم پنج صبح بود
رفتم سمت اتاقم و دراز کشیدم روی تخت
چشمامو بستم و خوابیدم...
ویو عمارت تهیونگ‹صبح›
ا.ت:با سوزش بدی توی سرم از خواب بیدار شدم
دستمو روی گردنم گذاشتم آخخ چرا انقد درد میکن..
من کجام
یکم دور ورم و با بهت نگاه کردم
اینجا ک.کجاست هاا
بلند شدم و وایسادم جلوی آینه گردنم کبود شده بود و درد میکرد چشمامو بستم
دستمو گذاشتم روی سرم
همه اتفاقایی که دیشب افتاد اومد جلوی چشمم
چشام پر از اشک شد..
اون سرنگ..
آیی گردنم سرم...
یه قطره اشک سر خورد روی گونم..
رفتم سمت در و محکم میکوبیدمش
یونگیا هقق جی.جیمین شی
میدونم اون پشتین
بیاین در و باز کنین
یکی کمکم کنههههه
محکم با لگد از در میکوبیدم
کی اونجاستتتتت
۵.۶k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.