اسم رمان:وقتی ناخاسته خطرناک ترین مافیا عاشقت میشه و میدز
اسم رمان:وقتی ناخاسته خطرناک ترین مافیا عاشقت میشه و میدزدتت و مجبوری عروسش باشی و...
پارت:31
(5ساعت بعد)
(جنی)
جیمین:جنی بلند شو
جنی:چیزی شده (خوابالو)
جیمین:بلند شو بریم خونه
جنی: اوکی
جیمین: پایین منتظرم
میخوایم بریم بیرون رفتم از اتاق بیرون یکی جلومو گرفت
جیا: شما کی هستید (عشوه)
جنی:چطور
جیا:برای چی از اتاق رئیس اومدی بیرون (عشوه/اعصبانیت)
جنی: به تو چه
جیا: الان نشونت میدن هرزه
یه سیلی بهم زد تا اومد یکی دیگه بزنه دستش رو هوا مونده
جیمین: به چه حقی به اموال من دست زدی(اعصبانیت)
جیا: ر..... رئیس
جنی:جیمین ب
جیمین: چرا بهش دست زدی ها(داد)
جیا: اون موهامو کشید بعد انتظار د
جیمین: خفه شو فقط خفه شو اخراج همین الان اخراجی
ترسیده بودم دیگه رنگی رو صورتم نبود
جنی: جی......جیمین
جیا: مگه این کیه چرا اخراجم میکنی
جیمین: یک زن منه دو برای چی اون چون تو زنه منو زدی حالا گمشو (اعصبانیت)
همون طور داشتن بحث چشمام سیاهی رفت
(فردا)
کمی چشمامو باز کردم نور خورشید خیلی زیاد بود چی نور خورشید
بعد چند مین چشمام عادت کرد اما خبری از جیمین نبود اروم نشستم پرده ها کشیده شده بود هوای اتاق خیلی خفه بود فقط چراغ اواژور ها روشن بود خیلی دلم میخواست بلند شم برم حموم یا برم پیش بچه هام ولی پاهام انگار قفل شدن با خودم گفتم کمی بخوابم حتما تا اون موقع جیمین میاد
(2 ساعت بعد )
با صدا زدن کسی بیدار شدم نشستم رو تخت جیمین خیلی راحت داشت تلوزیون میدید
جیمین: سلام الان میگم برات سوپ میاره
جنی: سلام نمیخوام سوپ دوست ندارم
جیمین: باشه میگم برات سوپ نیارن
جنی: پس چی میارن بخورم
جیمین: شیر گرم
جنی: فقط شیر گرم
جیمین: سوپ نمیخوری همون شیر گرم ساده برات خوبه
جنی: خوبه ؟؟؟ نه نمیخوام همون سوپ رو میخوام
جیمین:آما (داد)
در اتاق به صدا در اومد
آما: ارباب اجازه ورود دارم؟
جیمین: بیا داخل
آما: بله ارباب کاری داشتید؟
جیمین: برای جنی کمی سوپ بیار و اب کنارش ولرم باشه
آما: چشم ارباب
جیمین: آما برای منم کمی ابمیوه بیار
آما: بله چشم با اجازه
دقیقا 10 دقیقه بعد آما اومد
آما: بفرمایید ارباب اب سیب خانوم غذا تون نوش جان تون
جنی: آما چند سالته
آما:19 سالم
جنی: چرا دانشگاه نمیری
آما: خانم برای اینکه خرج مادر رو بدم مجبورم کار کنم
جنی: میتونی بری
آما: چشم با اجازه
#he_so
پارت:31
(5ساعت بعد)
(جنی)
جیمین:جنی بلند شو
جنی:چیزی شده (خوابالو)
جیمین:بلند شو بریم خونه
جنی: اوکی
جیمین: پایین منتظرم
میخوایم بریم بیرون رفتم از اتاق بیرون یکی جلومو گرفت
جیا: شما کی هستید (عشوه)
جنی:چطور
جیا:برای چی از اتاق رئیس اومدی بیرون (عشوه/اعصبانیت)
جنی: به تو چه
جیا: الان نشونت میدن هرزه
یه سیلی بهم زد تا اومد یکی دیگه بزنه دستش رو هوا مونده
جیمین: به چه حقی به اموال من دست زدی(اعصبانیت)
جیا: ر..... رئیس
جنی:جیمین ب
جیمین: چرا بهش دست زدی ها(داد)
جیا: اون موهامو کشید بعد انتظار د
جیمین: خفه شو فقط خفه شو اخراج همین الان اخراجی
ترسیده بودم دیگه رنگی رو صورتم نبود
جنی: جی......جیمین
جیا: مگه این کیه چرا اخراجم میکنی
جیمین: یک زن منه دو برای چی اون چون تو زنه منو زدی حالا گمشو (اعصبانیت)
همون طور داشتن بحث چشمام سیاهی رفت
(فردا)
کمی چشمامو باز کردم نور خورشید خیلی زیاد بود چی نور خورشید
بعد چند مین چشمام عادت کرد اما خبری از جیمین نبود اروم نشستم پرده ها کشیده شده بود هوای اتاق خیلی خفه بود فقط چراغ اواژور ها روشن بود خیلی دلم میخواست بلند شم برم حموم یا برم پیش بچه هام ولی پاهام انگار قفل شدن با خودم گفتم کمی بخوابم حتما تا اون موقع جیمین میاد
(2 ساعت بعد )
با صدا زدن کسی بیدار شدم نشستم رو تخت جیمین خیلی راحت داشت تلوزیون میدید
جیمین: سلام الان میگم برات سوپ میاره
جنی: سلام نمیخوام سوپ دوست ندارم
جیمین: باشه میگم برات سوپ نیارن
جنی: پس چی میارن بخورم
جیمین: شیر گرم
جنی: فقط شیر گرم
جیمین: سوپ نمیخوری همون شیر گرم ساده برات خوبه
جنی: خوبه ؟؟؟ نه نمیخوام همون سوپ رو میخوام
جیمین:آما (داد)
در اتاق به صدا در اومد
آما: ارباب اجازه ورود دارم؟
جیمین: بیا داخل
آما: بله ارباب کاری داشتید؟
جیمین: برای جنی کمی سوپ بیار و اب کنارش ولرم باشه
آما: چشم ارباب
جیمین: آما برای منم کمی ابمیوه بیار
آما: بله چشم با اجازه
دقیقا 10 دقیقه بعد آما اومد
آما: بفرمایید ارباب اب سیب خانوم غذا تون نوش جان تون
جنی: آما چند سالته
آما:19 سالم
جنی: چرا دانشگاه نمیری
آما: خانم برای اینکه خرج مادر رو بدم مجبورم کار کنم
جنی: میتونی بری
آما: چشم با اجازه
#he_so
۱۳.۹k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.