Part{22}
Part{22}
اون دارو ندارم تو این دنیا بود...
همینطوری گریه میکردمو مدام به خودم فحش میدادم......واقعا نمیفهمم چرا اینطولی رفتار کرد چرا انقد بی منطقه اخه؟؟؟
_خدا لعنتت کنه جئون جونگ کوک ازت متنفرم(داد و گریه)
(عجب جرئتی داری پدصگ)
در باز شدو تهیونگ و جونگ کوک اومدن داخل
_هق...هق...ته..تهیونگ...تروخدا...ن..نجاتم بده(گریه)
+ببند دهنتو تهیونگ هیچ دخالتی نمیکنه
&(ناراحت)
+خب خانوم کوچولو فعلا اینجا میمونی تا یاد بگیری با اربابت چطور رفتار کنی
_هق...هق...و..ولم..ک..کن...ب..برم
+نچ نچ تازه داستان شروع شده...
_(گریه شدید)
+اهههه چقد زار میزنی ولش کن ته بیا بریم
وقتی داشتن میرفتن ته اروم برگشت سمتمو گفت
&م...متاسفم...و..ولی..کاری..از دست من بر نمیاد ا/ت
_(گریه)
+تهیونگ بیا بربممم(عصبی)
بدون هیچ حرفی رفتن
تهیونگ ویو:
دختره ی بیچاره گناه داشت باورم نمیشه رفیقم در این حد بی رحم باشه البته میدونستم ولی دیگه نه در این حد....
کوک ویو:
اصلن دلم نمیخواست بهش کمک کنم یا دلم براش بسوزه با دیدن اون صحنه انگار تموم حسمو نسبت بهش از دست دادم در ضمن شاید به تهیونگم سرویس داده که انقد با هم خوبن البته من از این بابت از ته راضیم ولی شاید اون دختره عوضی براش هرزه بازی در اورده باشه....اوفففف هیچی نمیدونم فعلا بیخیالش همونجا بمونه تا ادم شه...هر چند از اونجا ان بیاد بیرون وضعش بدتره تازه بره خداشو شکر کنه که اونجاست و دعا کنه اصن از اون اتاق نیاد بیرون
اصن حوصله نداشتم خسته ام بودم
+تهیونگ من میرم تو اتاقم استراحت کنم
&اوم برو
به سمت اتاق قدم برداشتمو رفتم....خودمو ولو کردم رو تختو به یک نکشیده خوابم برد..
تهیونگ ویو:
ذهنم بیخودی درگیر بود دلمم ضعف کرده بود پس رفتم اشپزخونه پیش اجوما
&اجوما یه قهوه برام درست میکنی
@بله حتما اقا
&یااااا اجوما صد بار گفتم اونطوری صدام نکن دیگه من که غریبه نیستم
@خیله خب باشه پسرم(خنده)
&اها حالا خوب شد
@ر...راستی ا/ت...ا/ت کجاس
&هعی اجوما چی بگم هیچ کاری از دستم براش بر نمیاد دختره بیچاره گناه داره کوک گفته نه بهش اب میدین نه غذا....دلم خیلی براش میسوزه دلم میخواد کمکش کنم ولی نمیتونم چون تو این دنیا کسی نیس ک از دست لجبازیای کوک بر بیاد
@اره میدونم...گناه داره دختره بیچاره کسیو نداره...کوک هم که این کارو کرد دیگه هیچی(ناراحت)
&من خیلی سعی کردم با کوک حرف بزنم ولی انگار هرچی حرف میزنم بیشتر لج میکنه
@ا...اره پسرم اصن چیزی نگیم شاید یکم عقلش سر جاش بیاد
&خدا کنه اجوما........خدا کنه؛
شرایط پارت بعد:
۳۵ لایک
۲۵ کامنت
اون دارو ندارم تو این دنیا بود...
همینطوری گریه میکردمو مدام به خودم فحش میدادم......واقعا نمیفهمم چرا اینطولی رفتار کرد چرا انقد بی منطقه اخه؟؟؟
_خدا لعنتت کنه جئون جونگ کوک ازت متنفرم(داد و گریه)
(عجب جرئتی داری پدصگ)
در باز شدو تهیونگ و جونگ کوک اومدن داخل
_هق...هق...ته..تهیونگ...تروخدا...ن..نجاتم بده(گریه)
+ببند دهنتو تهیونگ هیچ دخالتی نمیکنه
&(ناراحت)
+خب خانوم کوچولو فعلا اینجا میمونی تا یاد بگیری با اربابت چطور رفتار کنی
_هق...هق...و..ولم..ک..کن...ب..برم
+نچ نچ تازه داستان شروع شده...
_(گریه شدید)
+اهههه چقد زار میزنی ولش کن ته بیا بریم
وقتی داشتن میرفتن ته اروم برگشت سمتمو گفت
&م...متاسفم...و..ولی..کاری..از دست من بر نمیاد ا/ت
_(گریه)
+تهیونگ بیا بربممم(عصبی)
بدون هیچ حرفی رفتن
تهیونگ ویو:
دختره ی بیچاره گناه داشت باورم نمیشه رفیقم در این حد بی رحم باشه البته میدونستم ولی دیگه نه در این حد....
کوک ویو:
اصلن دلم نمیخواست بهش کمک کنم یا دلم براش بسوزه با دیدن اون صحنه انگار تموم حسمو نسبت بهش از دست دادم در ضمن شاید به تهیونگم سرویس داده که انقد با هم خوبن البته من از این بابت از ته راضیم ولی شاید اون دختره عوضی براش هرزه بازی در اورده باشه....اوفففف هیچی نمیدونم فعلا بیخیالش همونجا بمونه تا ادم شه...هر چند از اونجا ان بیاد بیرون وضعش بدتره تازه بره خداشو شکر کنه که اونجاست و دعا کنه اصن از اون اتاق نیاد بیرون
اصن حوصله نداشتم خسته ام بودم
+تهیونگ من میرم تو اتاقم استراحت کنم
&اوم برو
به سمت اتاق قدم برداشتمو رفتم....خودمو ولو کردم رو تختو به یک نکشیده خوابم برد..
تهیونگ ویو:
ذهنم بیخودی درگیر بود دلمم ضعف کرده بود پس رفتم اشپزخونه پیش اجوما
&اجوما یه قهوه برام درست میکنی
@بله حتما اقا
&یااااا اجوما صد بار گفتم اونطوری صدام نکن دیگه من که غریبه نیستم
@خیله خب باشه پسرم(خنده)
&اها حالا خوب شد
@ر...راستی ا/ت...ا/ت کجاس
&هعی اجوما چی بگم هیچ کاری از دستم براش بر نمیاد دختره بیچاره گناه داره کوک گفته نه بهش اب میدین نه غذا....دلم خیلی براش میسوزه دلم میخواد کمکش کنم ولی نمیتونم چون تو این دنیا کسی نیس ک از دست لجبازیای کوک بر بیاد
@اره میدونم...گناه داره دختره بیچاره کسیو نداره...کوک هم که این کارو کرد دیگه هیچی(ناراحت)
&من خیلی سعی کردم با کوک حرف بزنم ولی انگار هرچی حرف میزنم بیشتر لج میکنه
@ا...اره پسرم اصن چیزی نگیم شاید یکم عقلش سر جاش بیاد
&خدا کنه اجوما........خدا کنه؛
شرایط پارت بعد:
۳۵ لایک
۲۵ کامنت
۲۱.۷k
۰۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.