عشق دست نیافتنی p5
عشق دست نیافتنی p5
(فصل دوم)
نشستم رو مبلو غر غر میکردم پشت سر هم
ا. ت: دختره بچ فک کرده کیه ها، میاد به من میگه بی پدر و مادر(بغض)
حرفای دختره تو سرم اکو میشد، اشک هام سرازیر شدن و بی صدا اشک میریختم، که نامجون با یه لیوان اب و قرصاومد پیشم
نامجون: ا. ت خوبی، ببینمت، داری گریه میکنی، حتما به خاطر اون دختره عوضیه ن، خودتو ناراحت نکن ا. ت خودم میکشمش، بیا این قرص رو بخور و برو بخاب
اشک هامو پاک کرد با دستاش، قرص رو خوردم و رفتم بالا تو اتاق نامجون و گرفتم خابیدم
فلش بک چند ساعت بعد:
چشمامو باز کردم، چندساعتی میشد خابید بودم بلند شدم رفتم دست و صورتم رو پوشیدم، تصمیم گرفتم برم خرید کنم یکم، لباس سفیدی با شلوار حذب لی ابی پوشیدم(اسلاید بعد) و مفش اسپرت و ارایش لایتی کردم با رژ صورتی کمرنگ و موهامو گوجه بالا سرم بستم و رفتم پایین، نامجون کت و شلوار پوشیده بود،انگار داشت میرفت بیرون
نامجون:جایی میری ا. ت
ا. ت:اره حوصلم سر رفته میرم خرید کنم یکم
نامجون: خب منم داتم میرفتم خرید اتفاقا بیا تا باهم بریم
ا. ت: باشه بریم
سوار ماشین شدیم، دم یه پاساژ پیاده شدیم نامجون دستشو تو دستام قفل کرد و حس ارامشی داشتم
نامجون: عام ا. ت بیا این لباسو ببین نظرت چیه ها، برای خودت چند روز دیگه یهمهمونی دعوتیم
ا. ت: بریم بپوشم ببینم چجوره تو تنم
لباس رو از فروش
نده گرفتم و رفتم داخل اتاق پرو، پوشیدم و اومدم بیرون
ا. ت: چطورع خوبه
نامجون: ن بعدی
(این ماجرا همینجور ادامه داره نامجون میگه ن)
ا. ت: هوف نامجون این یکی خسته شدم به خدا، قشنگه رنگشم سبز دوسش دارم نگو ن که الان پس میوفتم
نامجون: این خوبه، عالی نایس، خب مونده کفش
ا. ت: عه این کفش خوبه، مشکی پاشنه بلنده ببین
نامجون: اره خوبه
ا.ت: خب بیا کت و شلوار بپوش ببینم
نامجون: خوبه؟
ا. ت: ن برو بعدی بپوش
(این بحث ادامه دارد)
نامجون: این چی؟ نگو ن
ا. ت: عالی نایس خوبه، خب کف هم که گرفتیم من گرسنمه
نامجون: اه اره منم خیلی گشنمه بریم یع چیزی بخوریم
فلش بک خونه:
ا. ت: هوف خیلی خسته شدم امروز میرم بخابم
نامجون: نظرت چیه یه فیلم ببینیم ها
ا. ت: باشه بزار
فیلم شروع شد و عاشقانه طور بود تا این مه صحنه دار شد، فهمیدم نامجون داره تحریک میشه، کنترل رو برداشتم و تلوزیون رو خاموش کرد، نشسته بودم رو مبل که روم خیمه زد و لباشو گذاشت رو لبام و مک میزد، ازم جدا شد
ا. ت: ع.... میگم م.... من میرم بخابم شب بخیر
نامجون: شب بخیر(خنده)
با دو رفتم بلا تو اتاق خودن و خودمو رو تخت ولو کردم، دستمو گذاشتم رو للم و به بوسه ای که نامجون لباشو گذاشت رو لبم فک کرد
ا. ت: خاک تو سرت ا. ت، ا. ت بیشور چطور اجازه دادی، اصلا چرا نشستی فیلم ببینی
همینجور که غر غر میکردم در اتاق باز شد نامجون بود....
(فصل دوم)
نشستم رو مبلو غر غر میکردم پشت سر هم
ا. ت: دختره بچ فک کرده کیه ها، میاد به من میگه بی پدر و مادر(بغض)
حرفای دختره تو سرم اکو میشد، اشک هام سرازیر شدن و بی صدا اشک میریختم، که نامجون با یه لیوان اب و قرصاومد پیشم
نامجون: ا. ت خوبی، ببینمت، داری گریه میکنی، حتما به خاطر اون دختره عوضیه ن، خودتو ناراحت نکن ا. ت خودم میکشمش، بیا این قرص رو بخور و برو بخاب
اشک هامو پاک کرد با دستاش، قرص رو خوردم و رفتم بالا تو اتاق نامجون و گرفتم خابیدم
فلش بک چند ساعت بعد:
چشمامو باز کردم، چندساعتی میشد خابید بودم بلند شدم رفتم دست و صورتم رو پوشیدم، تصمیم گرفتم برم خرید کنم یکم، لباس سفیدی با شلوار حذب لی ابی پوشیدم(اسلاید بعد) و مفش اسپرت و ارایش لایتی کردم با رژ صورتی کمرنگ و موهامو گوجه بالا سرم بستم و رفتم پایین، نامجون کت و شلوار پوشیده بود،انگار داشت میرفت بیرون
نامجون:جایی میری ا. ت
ا. ت:اره حوصلم سر رفته میرم خرید کنم یکم
نامجون: خب منم داتم میرفتم خرید اتفاقا بیا تا باهم بریم
ا. ت: باشه بریم
سوار ماشین شدیم، دم یه پاساژ پیاده شدیم نامجون دستشو تو دستام قفل کرد و حس ارامشی داشتم
نامجون: عام ا. ت بیا این لباسو ببین نظرت چیه ها، برای خودت چند روز دیگه یهمهمونی دعوتیم
ا. ت: بریم بپوشم ببینم چجوره تو تنم
لباس رو از فروش
نده گرفتم و رفتم داخل اتاق پرو، پوشیدم و اومدم بیرون
ا. ت: چطورع خوبه
نامجون: ن بعدی
(این ماجرا همینجور ادامه داره نامجون میگه ن)
ا. ت: هوف نامجون این یکی خسته شدم به خدا، قشنگه رنگشم سبز دوسش دارم نگو ن که الان پس میوفتم
نامجون: این خوبه، عالی نایس، خب مونده کفش
ا. ت: عه این کفش خوبه، مشکی پاشنه بلنده ببین
نامجون: اره خوبه
ا.ت: خب بیا کت و شلوار بپوش ببینم
نامجون: خوبه؟
ا. ت: ن برو بعدی بپوش
(این بحث ادامه دارد)
نامجون: این چی؟ نگو ن
ا. ت: عالی نایس خوبه، خب کف هم که گرفتیم من گرسنمه
نامجون: اه اره منم خیلی گشنمه بریم یع چیزی بخوریم
فلش بک خونه:
ا. ت: هوف خیلی خسته شدم امروز میرم بخابم
نامجون: نظرت چیه یه فیلم ببینیم ها
ا. ت: باشه بزار
فیلم شروع شد و عاشقانه طور بود تا این مه صحنه دار شد، فهمیدم نامجون داره تحریک میشه، کنترل رو برداشتم و تلوزیون رو خاموش کرد، نشسته بودم رو مبل که روم خیمه زد و لباشو گذاشت رو لبام و مک میزد، ازم جدا شد
ا. ت: ع.... میگم م.... من میرم بخابم شب بخیر
نامجون: شب بخیر(خنده)
با دو رفتم بلا تو اتاق خودن و خودمو رو تخت ولو کردم، دستمو گذاشتم رو للم و به بوسه ای که نامجون لباشو گذاشت رو لبم فک کرد
ا. ت: خاک تو سرت ا. ت، ا. ت بیشور چطور اجازه دادی، اصلا چرا نشستی فیلم ببینی
همینجور که غر غر میکردم در اتاق باز شد نامجون بود....
۱۴۷.۹k
۰۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.