عشق دست نیافتنی p4
عشق دست نیافتنی p4
(فصل دوم)
سوزن رو از تو دستم در اوردم و کفشامو پوشیدم و از بیمارستان اومدم بیرون، بعد از اتفاق دیروز بغض سنگینی گلومو گرفته بود، تصمیم گرفتم برم خونه نامجون با اینکه باهاش قهر بودم چون دلم نمیخاست اصلا پامو تو خونه خودم بزارم،. یه تاکسی گرفتمو به سمت خونه نامجون راه افتادم
رسیدیم پول تاکسی رو حساب کردم، زنگ خونه رو زدم اجوما در رو باز کرد
اجوما: عه دخترم تویی، بیا تو عزیزم بیاتو
ا. ت: ممنون اجوما، نامجون خونس
اجوماط: اره عزیزم، یه دختر اومد رفتن تو اتاق اقا باهام، دختره از ایناس مه کلی عمل انجام داده ولی به پا تو نمیرسه
ا. ت:(لبخند محو زدم) اها که اینطور، منم میرم ببینم این دختر بچ کیه اومده پس با اجازه اجوما
اجوما: باشه دختر ولی مواظب باش
ا. ت: منظورتون چیه؟
اجوما: اقا خیلی عصبانیه فک کنم از دست همین دختره باشه
ا. ت: اوم پس که اینطور اوکی گرفتم فعلا اجوما
تصمیم گرفتم برم ببینم این دختره کیه که احوما گفت انقدر زشته و نامجون عصبانیه، پشت در اتاق نامجون وایسادم تا حرف هاشونو گوش بدم
ا. ت: دختره هرزه این حرفا چیه دیگه
اولویا: اوم میدونی چند وقت میشه ندیدمت، دلم میخاد همین الان برم زیرت و منو به فاک بدی
نامجون: هع فک کردی کی ها، گمشو بیرون از خونه من تا عصبانی نشدم، فک کردی چی داری ها
اولویا: همه چی، همه چی دارم و بعض اون دختره بی پدر مادرم، ایمش ا. ت بود ن، هع قیافش شبیه میمونه دختره بچ رو
نامجون: یه سیلی محکمی زدم تو گوش اولویا
نامجون: دفعه اخرت باشه اینحور حرف میزنی، به پدر و مادر توییکه هرشب میری زیر یکی میخابی، الحق که هرزه اسم خیلی خوبیه برات گمشو بیرون تا دستمو به خونت الوده نکردم(داد)
با حرف این دختره اولویا بغض سنگینیگلومو چنگ میزد تا گفت بی پدر و مادر و منم ناونستم مقاومت کنم رفتم داخل اتاق و موهاشو گرفتم و انداختمش رو زمین تا خورد بامشت زد تو شکمش و زدم تو گوشش
ا. ت: به من میگی بی پدر و مادر ها دختره جنده ها،(داد) کصکش روانی دفعه اخرت باشه به من میگی بی پدر و مادر فهمیدی، خودم میکشمت اینجا ها پیدات بشه میکشمت
ولم کن نامحونبزار بزنمش بهت میگم ولم کن
نامجون از دشت دستاشو دور کمرم حلقه کرد و نزاشت بزنمش از زیر دستش اومدم بیرون و موهای دختره رو گرفتم و کشیدمش پایین
اولویا: جیییییغ ولم کن، ولم کن موهام کنده ولم کن با توم دختره هرزه، ولم کن(جیغ)
ا. ت: د پدر و مادرت ولت کردن هرشب میری به یکی میدی
موهاشو محکم کشیدم و لگد زدم بهش و پرتش کردم بیرون
ا. ت: دفعه اخرت باشه پاتو میزاری تو این خونه فهمیدی(داد) میکشمت اگه از ده متری تین خونه رد بشی حالا هم لاش تو جمع کن و برو
اولویا: تقاص پس میدی، خودم میکشمت(داد)
درخونه رو بستم و رفتم رو مبل نشستم....
(فصل دوم)
سوزن رو از تو دستم در اوردم و کفشامو پوشیدم و از بیمارستان اومدم بیرون، بعد از اتفاق دیروز بغض سنگینی گلومو گرفته بود، تصمیم گرفتم برم خونه نامجون با اینکه باهاش قهر بودم چون دلم نمیخاست اصلا پامو تو خونه خودم بزارم،. یه تاکسی گرفتمو به سمت خونه نامجون راه افتادم
رسیدیم پول تاکسی رو حساب کردم، زنگ خونه رو زدم اجوما در رو باز کرد
اجوما: عه دخترم تویی، بیا تو عزیزم بیاتو
ا. ت: ممنون اجوما، نامجون خونس
اجوماط: اره عزیزم، یه دختر اومد رفتن تو اتاق اقا باهام، دختره از ایناس مه کلی عمل انجام داده ولی به پا تو نمیرسه
ا. ت:(لبخند محو زدم) اها که اینطور، منم میرم ببینم این دختر بچ کیه اومده پس با اجازه اجوما
اجوما: باشه دختر ولی مواظب باش
ا. ت: منظورتون چیه؟
اجوما: اقا خیلی عصبانیه فک کنم از دست همین دختره باشه
ا. ت: اوم پس که اینطور اوکی گرفتم فعلا اجوما
تصمیم گرفتم برم ببینم این دختره کیه که احوما گفت انقدر زشته و نامجون عصبانیه، پشت در اتاق نامجون وایسادم تا حرف هاشونو گوش بدم
ا. ت: دختره هرزه این حرفا چیه دیگه
اولویا: اوم میدونی چند وقت میشه ندیدمت، دلم میخاد همین الان برم زیرت و منو به فاک بدی
نامجون: هع فک کردی کی ها، گمشو بیرون از خونه من تا عصبانی نشدم، فک کردی چی داری ها
اولویا: همه چی، همه چی دارم و بعض اون دختره بی پدر مادرم، ایمش ا. ت بود ن، هع قیافش شبیه میمونه دختره بچ رو
نامجون: یه سیلی محکمی زدم تو گوش اولویا
نامجون: دفعه اخرت باشه اینحور حرف میزنی، به پدر و مادر توییکه هرشب میری زیر یکی میخابی، الحق که هرزه اسم خیلی خوبیه برات گمشو بیرون تا دستمو به خونت الوده نکردم(داد)
با حرف این دختره اولویا بغض سنگینیگلومو چنگ میزد تا گفت بی پدر و مادر و منم ناونستم مقاومت کنم رفتم داخل اتاق و موهاشو گرفتم و انداختمش رو زمین تا خورد بامشت زد تو شکمش و زدم تو گوشش
ا. ت: به من میگی بی پدر و مادر ها دختره جنده ها،(داد) کصکش روانی دفعه اخرت باشه به من میگی بی پدر و مادر فهمیدی، خودم میکشمت اینجا ها پیدات بشه میکشمت
ولم کن نامحونبزار بزنمش بهت میگم ولم کن
نامجون از دشت دستاشو دور کمرم حلقه کرد و نزاشت بزنمش از زیر دستش اومدم بیرون و موهای دختره رو گرفتم و کشیدمش پایین
اولویا: جیییییغ ولم کن، ولم کن موهام کنده ولم کن با توم دختره هرزه، ولم کن(جیغ)
ا. ت: د پدر و مادرت ولت کردن هرشب میری به یکی میدی
موهاشو محکم کشیدم و لگد زدم بهش و پرتش کردم بیرون
ا. ت: دفعه اخرت باشه پاتو میزاری تو این خونه فهمیدی(داد) میکشمت اگه از ده متری تین خونه رد بشی حالا هم لاش تو جمع کن و برو
اولویا: تقاص پس میدی، خودم میکشمت(داد)
درخونه رو بستم و رفتم رو مبل نشستم....
۶۷.۳k
۰۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.