پارت

پارت۱۳
دکتر :ما تمام تلاشمون و برای ایشون کردیم باید ببینیم چقدر میتونن تحمل کنن ممکنه الان بهوش بیاد ممکن هم هست چند ماه یا حتی چند سال دیگه
جونگکوک:میتونم ببینمش
دکتر:بله ولی باید لباس مخصوص بپوشید

در همین حین اقوام هایجین اومدن
مادربزرگ هایجین:حالش چطوره
جونگکوک:حالش چه جالب شما همونایی نیستین که سالها پیش بهش لقب هر..زه دادین و طردش کردین شما همونایی نیستین که نحس صداش میزدین الان چطور به خودتون اجازه میدین بیاین اینجا نکنه حالاکه به ثروت و موفقیت رسیده میخواید بیاید و گند بزنین به زندگیش ها اون موقع که بهتون نیاز داشت نبودین الانم برید پی کارتون
پدربزرگ هایجین:چطور همچین حرفی میزنی
جونگکوک:چطور همچین حرفی نزنم شما زندگی اون دختر رو نابود کردین الانم ولش نمیکنیم اصن واسه چی اومدین
مادربزرگ پدری هایجین:ما ما اشتباه کردیم
جونگکوک :نه دیگه دیره الانم برید از اینجا

و جونگکوک بعد از رفتن اونا لباس مخصوص پوشید و رفت کنار تخت هایجین نشست
جونگکوک:هایجین پرنسسم مهربونم عشقم پاشو من دلم برات تنگه نمیگی توکه خواب باشی من چیکار کنم اگه نباشی زندگیم سیاه میشه خواهش میکنم پاشو
هایجین کم کم داشت چشاش و باز میکرد
...............
دیدگاه ها (۰)

پارت۱۴هایجین کم کم داشت چشاش و باز میکرد که جونگکوک دکتر و ص...

پارت ۱۵دکتر:متاسفم هرکاری از دستمون برمی‌آمد انجام دادیم ولی...

پارت۱۲*پرش زمانی به ۲ماه بعد*ویو هایجینالان دوماه از رابطه م...

پارت۱۱ویو جونگکوک با تعجب داشتم نگاه میکردم که یدفعه دیدم ها...

P¹³مامان: بابا ول کنید این داماد بزرگ ماروجین : ممنونم مامان...

خون آشام عزیز (74)

پارت جدید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط